قصههای عامیانه زیادی هستند که با مشاهدات علمی پژوهشگران همخوان نیستند، اما عجیب است که مردم این افسانههای علمی را به عنوان «حقایق علمی» پذیرفتهاند و مدام تکرار میکنند. هرچند سالهاست که دانشمندان و روزنامهنگاران علم مشغول تذکر دادن نادرستی خیلی از آنها هستند، اما گویی که هیچوقت قرار نیست مردم پی به اشتباه خود ببرند. این موضوع البته فقط مختص مردم ایران نیست و مردم بیشتر کشورهای بزرگ و پرجمعیت دیگر جهان نیز، اعتقاد راسخی به بسیاری از این خرافههای شبهعلمی دارند. برخی از این افسانههای شبهعلمی حاصل کجفهمی و بدفهمی موضوعات علمی هستند. شاید هم رواج این اعتقادات نادرست نشان از تنبلی فکری مردمی باشد که تصور میکنند هرکاری گذشتگان کردهاند، حتما خوب و مفید بوده و هر فکری که از قدیم مانده، لابد بهتر جواب میدهد. خیلیها هم تصور میکنند علم یعنی حفظ اطلاعات عمومی و انباشتن دانش، در حالی که این اطلاعات و دانش، در حقیقت محصول علم هستند، نه خود علم. علم روشی است مبتنی بر تفکر انتقادی که با روندی پویا، مدام در پی بازنویسی و تصحیح اطلاعات قدیم است. با چنین نگاهی، هرگز نمیتوان به اعتبار اینکه اندیشهای از قدیم وجود داشته یا خیلیها به آن باور دارند، آن را پذیرفت. برخی از این افسانههای شبهعلمی پیش از این در صفحه فستفود علمی و سایت دانستنیها آشنا شدهبودید، حالا همه آنها را به صورت یک پرونده ضدشبهعلمی به شما تقدیم میکنیم.
شکستن بند انگشتان باعث آرتریت میشود
منطقی به نظر میرسد شکستن بندهای انگشت و حتی مفاصل دیگر در افرادی که به این کار عادت کردهاند، عاقبت باعث بروز درد مفاصل و استئوآرتریت میشود که عبارت است از زوال دردناک سطح مفاصل. اما با کمال تعجب، هیچکدام از مطالعات انجام شده ارتباطی میان ابتلا به آرتریت و شکستن مفاصل نشان ندادهاند. در سال ۱۹۹۸، دانلد آنگر (Donald Unger) مقالهای پژوهشی منتشر کرد و در آن ادعا کرد؛ طی ۶۰ سال تنها به شکستن مفاصل انگشتان دست چپش پرداخته، ولی هرگز مفاصل دست راستش را نشکسته است. نتیجه جالب این پژوهش این بود که هیچ تفاوتی میان دو دست او وجود نداشت. آگر در سال ۲۰۰۹ به خاطر این پژوهش ارزشمند، جایزه ایگنوبل (نوبل احمقها) را در رشته پزشکی دریافت کرد.
مایع مفصلی (Synovial) مادهای است که به عنوان روانکننده و عامل کاهشدهنده اصطکاک میان سطوح مفصلی، مانند بندهای انگشت، آرنج، زانو و مفاصل لگن عمل میکند. با کشیدهشدن مفاصل و جداشدن پوشش مفصل، کاهش فشار در پوشش مفصل باعث آزاد شدن گاز (چیزی شبیه آزاد شدن گاز نوشابه، اما در مقیاس کوچکتر) میشود و حبابی از گاز برای پرکردن فضای خالیشده ایجاد میشود. فشار مجدد روی مفصل که باعث صدای بلند ترق میشود، در حقیقت حباب گاز را میشکند و پوشش مفصل را به اندازه طبیعیاش بازمیگرداند. اگر شکستن مفصلها با درد همراه باشد، نشانگر آسیبدیدگی مفاصل است و باید به پزشک مراجعه کنید (گرچه این آسیبدیدگی احتمالا به خاطر عوامل دیگری به جز شکستن مفاصل رخ داده است). مفاصل گاهی اوقات بدون شکستهشدن هم صدا میدهند. این صدا که با حرکتدادن مفاصل شنیده میشود، ناشی از تاندونهایی است که طی مدت طولانی قدرت اولیه خود را از دست دادهاند و مفصل را ولکردهاند.
نیمه دیگر ماه تاریک است
احتمالاً شما هم میدانید مقصر اصلی در این شایعه، گروه موسیقی پینکفلوید و آلبوم «The Dark Side of the Moon» هستند. از دید ما زمینیها، حدود ۵۹ درصد سطح ماه قابل مشاهده است (هرچند تمام این مقدار همزمان قابل دیدن نیست) و ۴۱ درصد باقیمانده هرگز در برابر دید ما قرار نمیگیرد. خیلی از مردم فکر میکنند این ۴۱ درصد در تاریکی منجمدکنندهای فرورفته و هرگز رنگ خورشید را نخواهد دید که این تفکر اشتباه است.
اینکه همیشه یک سمت ماه به سمت زمین است، به دلیل اثر کشند گرانشی (جزر و مد) زمین بر ماه است. ماه چند میلیارد سال پیش طوری حرکت وضعی داشته که زوایای مختلفاش از زمین قابل مشاهده بود، اما اثر گرانش زمین این حرکت را به مرور طوری کند کرد که دور گردش وضعی ماه و گردش مداری ماه به گرد زمین دوره یکسانی پیدا کردند و به این ترتیب همیشه یک سمت ماه روبهروی زمین قرار گرفت. به این ترتیب یک سمت ماه همیشه از چشم زمین پنهان است، اما از چشم خورشید نه. به جز زمانی که ماهگرفتگی رخ میدهد، همیشه نیمی از ماه روشن است و حدس بزنید در زمانهایی که همه یا قسمتی از ماه از سطح زمین تاریک دیده میشود، قسمت روشن ماه کجای آن است؟ درست حدس زدید، درست در آن سوی ماه. در حقیقت بهتر است به جای عبارت «نیمه تاریک ماه» از عبارت درستتر «نیمه دورتر ماه» صحبت کنیم.
ماه کامل روی رفتار تأثیر میگذارد
افسانه قدیمیای میان خیلی از اقوام جهان رواج دارد که میگوید رفتار آدمهای سالخورده یا افرادی که ناتوانی ذهنی دارند، یا افرادی که دچار مشکلات روحی و روانی هستند (یا طبق افسانهها، گرگنماها یا خونآشامها) در شبهایی که ماه کامل میشود، تغییر میکند. به علاوه ایرانیها عقیده دارند ماه کامل باعث بروز تب و ناراحتی و بیقراری و بیماری و رمکردن حیوانات میشود. این افسانه با علتهای مختلفی مرتبط دانسته شده است، مثل این عقیده که جاذبه ماه کامل باعث به هم خوردن جریان آب در مغز افراد ناراحت و بیمار میشود. خیلیها تصور میکنند جرائم و جنایتهای خشن در شبهایی که ماه کامل است؛ رخ میدهد و حتی ایستگاههای پلیس در برخی کشورهایی که سابقه خرافی بیشتری دارند (مثل انگلیس) در شبهایی که ماه کامل است، به حالت نیمهآماده باش درمیآیند تا بتوانند با تصادفها و جنایتهای این شبها مقابله کنند. البته این موضوع تاکنون بارها مورد بررسی قرار گرفته و ارتباطی میان ماه کامل و بروز رفتارهای جنونآمیز مشاهده نشده است. به علاوه سازوکار و علتی منطقی برای چنین ارتباطی نیز کشف نشده است. از میان صدها پژوهش انجام شده، تنها برخی از آنها رابطهای میان افزایش جرم و جنایت در برخی شبهای ماه کامل نشان دادند، اما بررسیهای دوباره همین پژوهشها نیز مشخص کرد، عامل اصلی افزایش جنایت در شبهای ماه کامل، خود ماه نبوده، بلکه تلاقی این شبها با شبهای تعطیلات بوده است. بنابراین نگران شبهایی که ماه کامل است نباشید، البته مگر اینکه خودتان یک گرگنمای واقعی باشید!
وقتی جسمی به سرعت نور برسد، به انرژی تبدیل میشود
این مورد، یکی از باورهای بیپایهای است که خدا میداند توسط کدام معلم یا مروج کماطلاعی به ذهن خیلی از مردم تزریق شده و به خاطر کمدانشی بیشتر افراد، جای خودش را به صورت یک باور شبهعلمی میان مردم باز کرده است. ترکیبی از فهم نادرست همارزی جرم و انرژی که معمولاً در قابل معادله E=mc2 بیان میشود و یکی دیگر از تبعات نسبیت خاص، یعنی افزایش جرم بر اثر افزایش سرعت، باعث شده خیلیها تصور کنند نسبیت خاص میگوید زمانی که چیزی به سرعت نور برسد، به انرژی تبدیل میشود. در حقیقت چیزی که نسبیت عام درباره حرکت ماده با سرعت نزدیک به سرعت نور میگوید؛ این است که هیچ چیز دارای جرمی، نمیتواند به سرعت نور برسد، چون با نزدیکشدن به سرعت نور، جرم به سمت بینهایت میل میکند و نیروی لازم برای شتابدادن به جسمی که جرمی نزدیک به بینهایت دارد، نزدیک به بینهایت است. بنابراین چون نیروی بینهایت برای چنین شتابی در دسترس نیست، در عمل ذرات ماده که جرمی بزرگتر از صفر دارند، محکوم به حرکت با سرعتی کمتر از سرعت نور هستند. در عوض ذراتی که جرمشان صفر است (از جمله فوتون) با سرعت نور حرکت میکنند. همانطور که دیدید، هیچ خبری از تبدیل ماده به انرژی یا برعکس در سرعتهای نزدیک به سرعت نور وجود ندارد.
ویروسها زنده نیستند
شاید نتوان باور به زندهنبودن ویروسها را یک باور شبهعلمی نامید، چون نه تنها چنین عبارتی در کتابهای درسی مختلف آمده، بلکه تقریباً همه معلمهای زیستشناسی دلایلی برای زنده نبودن ویروسها دارند، از این قبیل که ویروسها وابسته به جانداران دیگر هستند و بدون سلولهای موجودات زنده دیگر قادر به تولید مثل نیستند. اما با وجود عمیقبودن چنین باوری، شاید وقت آن رسیده باشد که درباره آن تجدید نظر کنیم. اولین نکتهای که توجه به آن ضروری است، این موضوع است که همه جانداران به یکدیگر وابسته هستند و اصولا تصور اینکه جانداری به تنهایی بتواند در طبیعت زنده بماند، بدون اینکه تعاملی با بقیه جانداران داشته باشد، از اساس غلط است. نکته بعدی که میتواند به تغییر این باور کمک کند، مفهوم زندگی است. برخلاف اعتقاد رایجی که زندگی را براساس عملکردهای حیاتیاش (تنفس، تغذیه، تولیدمثل…) تعریف میکند، بسیاری از زیستشناسان مدتهاست که این عملکردها را برای شناسایی موجودات زنده ناکافی میدانند. این گروه از زیستشناسان حیات را پدیدهای ترمودینامیک میدانند که برای منظم نگهداشتن خود، از بینظمشدن جهان اطراف، انرژی میگیرد. به این ترتیب میتوان تمامی عملکردهای مشهور حیات (تغذیه، تنفس، تولیدمثل…) را به عنوان صورتهایی از این گزاره تلقی کرد و حتی نظریه تکامل جانداران را نیز برآیندی از همین موضوع تلقی کرد. به این ترتیب ویروسها نیز میتوانند زنده شمرده شوند، زیرا منظمماندن این سیستمهای کوچک و ساده، به خرج بینظم شدن جهان اطراف آنها (در این مورد، سلولهای میزبان) است و از طرف دیگر، ویروسها نیز مانند بقیه جانداران فرگشت مییابند. بنابراین ویروسها باید موجود زنده بهشمار بیانید.
هضم شدن آدامس در معده، هفت سال زمان میطلبد
هضم شدن آدامس هرگز هفت سال زمان نیاز ندارد، چون در حقیقت هرگز هضم نخواهد شد. گذشته از مقداری مواد شیرینکننده و معطر، چیز زیادی در آدامس وجود ندارد که بدن انسان قادر به هضمکردن آن باشد. قسمت اصلی آدامس از بسپار (پلیمر) منعطفی به نام الاستومر ساخته شده که با گلیسرین و افزودنیهایی از روغن نباتی (برای مرطوب و نرمنگهداشتن آدامس) ترکیب شدهاند. بدن انسان به سختی میتواند چیز زیادی از این ترکیب هضم کند و وقتی نتواند آن را هضم کند، مثل بقیه مواد هضمنشدنی به صورت مدفوع دفع میشود. بههمین سادگی، به همین خوشمزگی. البته این موضوع بهاین معنی نیست که قورتدادن آدامس کار درستی است. قورتدادن مقدار زیادی آدامس (یکجا) میتواند باعث انباشت آنها و مسدودشدن مسیر لوله گوارش شود. متأسفانه لوله گوارش انسان، برخلاف مسیرهای قانونی و فراقانونی خیلی از کشورها، مسیرهای فرعی ندارد و اگر کار به اینجا بکشد، باید به پزشک مراجعه کنید. به علاوه از کسی که آدامساش را قورت میدهد، انتظار میرود خیلی چیزهای دیگر را هم قورت دهد. به این ترتیب ممکن است آدامس قورتدادهشده و هضمنشدنی درون لوله گوارش با مواد هضمنشدنی دیگر (سکه، اسباببازی، پوست تخمه، صدف و حتی تیغ) بستهای برنده و چسبناک ایجاد کند و باعث بندآمدن مسیر لوله گوارش و حتی پارهشدن آن شود.
برخی از نقاط کویرهای ایران کاملاً عاری از حیات هستند
برخلاف ادعای عاری بودن نقاط داغ زمین از هرگونه حیات، در تمامی نقاط کویر مرکزی و کویر لوت، تنوع گستردهای از گیاهان کویری و جانوران مختلف (از قبیل حشرات، خزندگان و پستانداران) زندگی میکنند. علاوه بر اینها، حیات باکتریایی گستردهای نیز در این مناطق در جریان است و حتماً تعجب خواهید کرد اگر بدانید با وجود حرارت زیاد این مناطق، تنوع باکتریهای موجود در شن و ماسه این نواحی، هزاران بار بیشتر از تنوع باکتریهای موجود در نواحی قطبی زمین است. این ادعا نه تنها غیرکارشناسانه و از سر نخوت است، بلکه ادعایی خطرناک و آسیبرسان نیز هست. کمترین ضرر این ادعا تهدید گونههای در خطر انقراض مناطق کویری ایران است. ممکن است این گیاهان و جانوران چندان برای من و شما جذاب نباشند، اما روشهایی که این موجودات برای زندهماندن در شرایط پرحرارت و کمآب برگزیدهاند، منحصر به فرد است و میتواند در آینده دور یا نزدیک، کلید گشایش بسیاری از مشکلات کشاورزی در شرایط نیمهبیابانی ایران باشد. این تنوع زیستی کویری، گنجینه ارزشمندی است که باید وجب به وجب و گونهبهگونه آنها به دست جانورشناسان و گیاهشناسان بررسی شود، نه اینکه به خاطر ادعای غیرآکادمیک آدمهایی که تحصیلاتشان هیچ ارتباطی به زیستشناسی ندارد، در معرض تهدید و تجاریشدن صادرات عناصر معدنی قرار بگیرند.
رعد و برق هرگز دوبار به یک نقطه برخورد نمیکند
این عقیده که در برخی زبانها به یک زبانزد تبدیل شده، استعاره از این است که یک اتفاق بد، هرگز دوبار برای یک نفر نمیافتد، اما در حقیقت این طور نیست و از همه مهمتر صاعقهها واقعا اینطوری رفتار نمیکنند و ممکن است حتی چند بار پشت سر هم یک نقطه (یا یک فرد) مورد اصابت صاعقه قرار بگیرند. صاعقه چیزی نیست جز یک تخلیه عظیم الکتریسیته ساکن و کاری به اینکه قبلا از نقطه مشخصی برخاسته یا نه، ندارد. اشیاء دراز، مثل درختان و آسمانخراشها اهداف انتخابی صاعقه هستند تا مسیر کوتاهتری را در هوا بجهد. معمولاً بلندترین درختان یک جنگل، محتملترین نقاط برای برخورد صاعقه طی یک توفان هستند و برخی آسمانخراشهای بسیار بلند در مناطق پرتوفان، هر چند روز یک بار هدف برخورد صاعقه قرار میگیرند. طی یک بررسی که در سال ۲۰۰۳ توسط ناسا انجام شد، ۳۸۶ صاعقه آسمان به زمین مورد بررسی قرار گرفتند و مشخص شد بیش از یک سوم آنها چند شاخه هستند و همزمان چند نقطه را مورد اصابت قرار میدهند. بنابراین صاعقه نه تنها میتواند چند بار یک نقطه بخورد، بلکه میتواند طی یک بار به چند نقطه برخورد کند.
پرت شدن سکه از بالای یک آسمانخراش آن را به سلاحی کشنده تبدیل میکند
اگر روزی به بالای برج میلاد رفتید (حواستان به صاعقههای برج هم باشد!) و حواستان نبود و سکهای از جیبتان پرت شد، نگران نباشید، چون سکه شما به احتمال زیاد کسی را نخواهد کشت. سکهای که یک تا چند گرم وزن دارد، با آن شکل گرد و پهن، خیلی از نظر آیرودینامیک، شکل مناسبی برای سرعت گرفتن ندارد. با توجه به شکل سکه و اصطکاک زیادش با هوا و این موضوع که طی پایین رفتن شروع میکند به چرخش وضعی (به گرد خودش)، وقتی به پایین برسد، با وجود شتاب جاذبه زمین، سرعتاش از حدود ۱۰۵ کیلومتر بر ساعت بیشتر نمیشود و برخورد جسمی یکی دو گرمی با این سرعت باعث مرگ یا آسیب جدی کسی نخواهد شد (مگر اینکه سکه شما در چشم یک عابر پیاده برود). البته چنین برخوردی مثلا با استخوانهای جمجمه دردناک خواهد بود و شاید
جای آن کبود شود. با این وجود حواستان باشد که پرتکردن چیزهای چگالتر یا ایرودینامیکتر از سکه از بالای برج میلاد، به آنها سرعت نهایی بیشتری خواهد داد و موجب تخریب بیشتری خواهد شد. به همین دلیل حتی در کنار برجهای کوتاهتر، منطقه حفاظتی گستردهای ایجاد میشود تا از برخورد کوچکترین ذرههای نخالهها و ضایعات ساختمانی با سر و کله
مردم پیشگیری شود.
آنتیاکسیدانها برای سرطان مفیدند
با وجود تبلیغات گستردهای که درباره تأثیر ضدسرطان آنتیاکسیدانها میشنویم، مطالعات و پژوهشهای انجامشده، به گواهی مقالههای پژوهشی متعددی که در این باره منتشر شدهاند، نتایجی پر از تناقض نشان میدهند. در حقیقت برخی پژوهشها نشان دادهاند که برخی مواد آنتیاکسیدان، مثل ویتامین ای (E) میتوانند باعث وخیمتر شدن اوضاع برخی سرطانها مثل سرطان ریه شوند. برای روشنتر شدن این موضوع دو پژوهشگر تحقیقی گسترده انجام دادند و در نهایت به فرضیهای رسیدند که احتمالا توضیحی مناسب برای اثرات متناقض آنتیاکسیدانهاست (این پژوهش را میتوانید از اینجا بخوانید: goo.gl/bAJ0qr). با وجود اینکه مولکولهای اکسیدان برای عملکرد زیستی یاختهها ضروری هستند، افزایش بیش از میزان نیاز آنها باعث خرابشدن و تخریب یاختهها میشود. آنتیاکسیدانها مانع این تخریب و مرگ یاختهای میشوند. در یاختههایی که سرطانی میشوند، تعادل میان اکسیدانها و آنتیاکسیدانها به هم میخورد و میزان زیادی اکسیژن واکنشپذیر آزاد میشود که باعث تخریب یاخته و ژنها و به ویژه دستکاری ژنهای دخیل در رشد، تولیدمثل و مرگ یاخته میشود که نتیجه آن سرطانیشدن است. به نظر میرسد آنتیاکسیدانهای اضافی (به ویژه آنهایی که به صورت افزودنی و دارویی وارد بدن میشوند) هرگز به مقصد مناسبی درون یاخته نمیرسند و در حالی که در برخی نقاط یاخته انباشت اکسیژن واکنشپذیر خطر سرطان را در پی دارد، این مواد افزودنی نمیتوانند به درستی با اکسیدانهای سرطانزا مقابله کنند و در عوض به ساخت پروتئینهایی کمک میکنند که خود در سازوکار سرطانیشدن دخیل هستند.
شکر باعث بیشفعالی بچهها میشود
هر پدر و مادری که برای بچه کوچکاش جشن تولدی سرشار از شیرینی و شکلات برگزار میکند، احتمالاً به این نتیجهگیری موهوم اعتقاد پیدا کرده که خوردن شکر اضافه باعث بیشفعالی بچهها میشود. اما بررسیهای دانشمندان هیچ ارتباطی میان این شکرخوردن و بیشفعالی نشان نداده است. در حقیقت بچهها حتی بدون این شکرخوری هم، در جشنها و مهمانیهای پر از همسن و سالان خود، شلوغبازی در میآورند. این البته به جز درصد اندکی از بچههاست که مشکل انسولین و نیز کژرفتاری توأم دارند. شلوغبازیها و بیشفعالیهای بچهها در شبهای جشن و مهمانی و عید به احتمال بیشتر ناشی از هیجان مضاعف و خوشحالی از دیدن همبازیهاست به علاوه این احتمال وجود دارد که برخی از مواد دیگر درون شیرینیها (به جز شکر) باعث بیشفعالی بچهها شوند؛ مثلا کافئین یکی از مسببین احتمالی مقداری بیشفعالی در میان کودکان است. البته افسانهبودن ارتباط شکر و بیشفعالی، ناقض این موضوع نیست که باید مراقب میزان انرژی دریافتی در کودکان باشید. شکر اضافه باعث اضافهوزن، مقاومت نسبت به انسولین (و سرانجام بیماری دیابت)، افزایش فشار خون و حتی افزایش خطر برخی سرطانها میشود.
مو و ناخن حتی بعد از مرگ به رشد خود ادامه میدهند
برای اینکه مو و ناخن کسی بعد از مرگاش به رشد خود ادامه دهد، باید شخص مرده مانند دوران زندگیاش بخورد و بیاشامد تا مواد معدنی و اسیدهای آمینه و ویتامینهای کافی برای ساخت پروتئین در بدنش وجود داشته باشد. به علاوه باید قلب و دستگاه گردش خون، همینطور کبد و کلیه و ششهایش نیز کار کند که البته اگر کسی این کارها را به صورت طبیعی انجام دهد، احتمالا نمرده است. به زبان دیگر راهی نیست که بدن بتواند پس از مرگ پروتئین شاخ (کراتین) تولید کند تا موها و ناخنها رشد کنند.
با این وجود، ممکن است پس از مرگ، مو و پوست دچار رشدی ظاهری شوند؛ البته ما به شما توصیه نمیکنیم مردههای خود را در اتاق نگاه دارید و به تماشای رشد ظاهری آنها بنشینید، ولی کسانی که پیشتر این تجربه را داشتهاند، متوجه شدند با خشکشدن تدریجی پوست، انتهای پیاز موها و ریشه ناخنها از زیر پوست بیرون میزند و به نظر میرسد چند میلیمتری طول بیشتری پیدا کردهاند. مو و ریشه ناخنها بر اثر خشکشدن تدریجی بدن مرده، خشک نمیشوند (چون از اول هم خیلی تر نبودهاند) و جمع نمیشوند، بنابراین با خشکشدن پوست، به نظر میرسد مو و ناخن در حال رشد هستند. به همین دلیل، حتی مردانی که پیش از مرگ کاملا صورت خود را اصلاح کرده بودند، اگر زیادی روی زمین بمانند، ممکن است تهریش در بیاورند، بنابراین در کشورهایی که مردههایشان را توی تابوت به نمایش میگذارند، گاهی از مواد مرطوب کننده برای پیشگیری از تهریش درآوردن مردهها استفاده میکنند.
آنتیبیوتیکها ویروسها را میکشند
آنفلوآنزا گرفتهاید؟ به پزشک مراجعه کردهاید؟ پزشک برای شما آنتیبیوتیک تجویز کردهاست؟ پزشک خود را عوض کنید و جهانی را از نگرانی درآورید! هر بار که مسافران سفرهای سیاحتی-زیارتی از کشورهای اطراف به ایران باز میگردند، یا فصل سرد و شیوع آنفلوآنزا میرسد، مردم (و حتی برخی پزشکان) این موضوع را فراموش میکنند که آنتیبیوتیکها ویروسکش نیستند. آنتیبیوتیکها، به معنای دقیق کلمه، باکتریهای را میکشند. سرماخوردگی معمولی و آنفلوآنزا بیماریهایی ویروسی هستند و هر چه بالا و پایین بروید، استفاده از آنتیبیوتیکها تأثیری بر درمان آنها نخواهد داشت. اما برخی از مردم (که طبیعیاست دانش کافی ندارند) و برخی از پزشکان (آن معدود افرادی که با داروخانههای کنار مطبشان قرارداد زیرمیزی بستهاند) تصور میکنند مصرف آنتیبیوتیکها ممکن است به بدن برای مقاومت در برابر ویروس یاری برساند، بیخبر (یا باخبر) از اینکه مصرف آنتیبیوتیکها، مگر در شرایط ضروری (مثل عفونتهای جدی باکتریایی) در عمل به ضرر بیمار و تکتک افراد جامعه است. مصرف بیرویه آنتیبیوتیکها تنها موجب کشتهشدن باکتریهای مفید بدن (مثل باکتریهای دستگاه گوارش)، تکاملیافتن سویههای مقاوم به آنتیبیوتیک در میان باکتریها، آسیب جدی به کبد و کلیهها و مقاومت دارویی در بدن خود فرد میشود. وقتی باکتریهای معمولی بدن فرد نسبت به دارو مقاومت پیدا کنند، نه تنها میتوانند به سویههایی بیماریزا و کشنده تبدیل شوند، بلکه میتوانند این مقاومت دارویی را مثل یک نسخه آشپزی در اختیار باکتریهای مهاجم خارجی هم بگذارند. ابرمیکروبهایی این چنین مربوط به داستانهای تخیلی نیستند. همین امروز چندین سویه از باکتریهایی که مقاومت کامل نسبت به تمام انواع آنتیبیوتیکها دارند، در مراکز درمانی و پژوهشی شناساییشدهاند و در صورتی که تنها یکی از این سویهها بتواند راهی برای سرایت آسان از فرد بیمار به افراد دیگر پیدا کند، با اطمینانی بالا میتوان انتظار داشت فاجعهای جدی رخ دهد و درصد بالایی از جمعیت انسانها ریق خداحافظی را سربکشند. طبق گزارش «مرکز پایش و پیشگیری» (CDC) ایالات متحده، پزشکان این کشور دهها میلیون دز آنتیبیوتیک برای درمان بیماریهای ویروسی تجویز میکنند. وضعیت در کشورهای جهانسوم از این هم بدتر است، ولی متأسفانه با قطعیت نمیتوان آماری از وضعیت کنونی تجویزهای بیمورد آنتیبیوتیک در کشورهایی مثل ایران ارائه کرد. قسمت اعظم این تجویزهای بیمورد ناشی از نگرانی خود بیماران (به ویژه پدر و مادرهای بچههای بیمار) است. گاهی اوقات هم پزشکان ترجیح میدهند به جای درنگکردن برای مشخصشدن نتیجه آزمایش کشت باکتری، از اول خیال خود را راحت کنند و با تجویز آنتیبیوتیک راه تکرار را بر خطر بیماری ببندند، بیخبر از اینکه این تجویز، خود مسبب خطری بزرگتر خواهد شد. بنابراین فعلا بهترین راه برای به تعویق انداختن حمله باکتریهای مقاوم به آنتیبیوتیک، آگاه کردن مردم است تا تقاضای چرکخشککن و «شیشسهسه» از پزشکان خود نداشته باشند.
دم مارمولکها سمی است
این شد هزار و یک بار (با هزار باری که پیشتر در جاهای مختلف گفته بودیم) که میگوییم دم یا هیچجای دیگر هیچ نوعی از مارمولکها حاوی سیانور یا سم و زهر دیگری نیست. مارمولک حیوانی بیآزار و فوقالعاده مفید است که با کشتن حشرات، بار سنگینی را از دوش شرکتهای ساخت حشرهکش برمیدارد، به شرطی که شما سمی بودن مارمولک را باور نکنید و جان شیریناش را نستانید. اگر باور نمیکنید که مارمولک (یا دماش) سمی نیستند، دفعه بعد سعی کنید یک مارمولک را برای نمونه جلوی مرغ و خروس بیندازید. مرغ و خروس درست مثل انسان نسبت به همه مواد سمی که انسان را از پا درمیآورد، آسیبپذیر هستند و اگر مارمولک سمی (یا حتی گوشتتلخ و بدمزه بود) اصلا طرفش هم نمیرفتند، چه برسد به اینکه دنبال مارمولک دعوا راه بیندازند. بنابراین مارمولکهای خود را نکشید و حشرات خود را به آنها بسپارید!
ما فقط از ده درصد مغزمان استفاده میکنیم
درست که هنوز چیز زیادی از عملکرد مغز نمیدانیم، اما قطعاً اطمینان داریم که همیشه از همه مغزمان استفاده میکنیم. حتی اگر دادههای فراوان برآمده از اسکنهای مغزی نبودند، باز هم نقل قول عامیانه درباره ۱۰ درصد مغز، قطعاً اشتباه است. مغز، هرچند درصد اندکی از وزن بدن را تشکیل میدهد، اما مسؤول بخش بزرگی از مصرف انرژی در بدن است. در حقیقت یک پنجم اکسیژن و گلوکز خون، صرف تغذیه سلولهای مغز میشود. چنین اندام پرهزینهای، اگر قرار بود تنها ده درصد مورد استفاده قرار بگیرد، باید هرچه زودتر حذف میشد. به علاوه هیچگاه به کسی که در مغزش یک تومور سرطانی دارد، نمیگویند «خوشبختانه این تومور در قسمتی از مغز شماست که تا به حال آکبند مانده و از آن استفاده نکردهاید.» یا معدود کسانی بودهاند که از شلیک به مغزشان جان سالم به در برده باشند و حتی اگر کسی از شلیک به مغزش زنده بماند، مغزش دچار نواقص زیادی در عملکرد خواهد شد. همه اینها نشان میدهد، همه قسمتهای مغز مشغول فعالیت هستند و هیچ کسی از تنها ده درصد مغزش استفاده نمیکند. ضمنا بد نیست نقد مفصلی را که در شماره 122 مجله دانستنیها درباره فیلم لوسی منتشر شده، ببینید.