زندگی از نگاه من

جایی واسه چیزایی که تو هیچ جا نیست!!

زندگی از نگاه من

جایی واسه چیزایی که تو هیچ جا نیست!!

افراد مشهور در آخرین لحظات زندگی‌ چه جملاتی را بر زبان آوردند؟

افراد مشهور در آخرین لحظات زندگی‌ چه جملاتی را بر زبان آوردند؟

۵چه‌گوارا
بر اساس مدارک و اسناد طبقه‌بندی شده از گروه ویژه نظامیان آمریکایی وقتی جوخه آتش داشتند انقلابی بزرگ آرژانتینی را به گلوله می‌بستند گفت: «بزنید! اما این را بدانید که یک مرد را می‌کشید.» اما جان لی اندرسون که زندگینامه چه‌گوارا را نوشته در کتابش آورده که وقتی در سال ۱۹۶۷ او در بولیوی به دام آمریکایی‌ها افتاد و برای اعدام آماده شد، فریاد زد: «بزنید نامردهای بزدل! شما در نهایت فقط یک نفر را می‌کشید.»

 

 

 

۶وینستون چرچیل
پس از سال‌ها جنگ و هیاهو  نخست‌وزیر پیشین انگلیس، آخرین کلمات را زیر لب زمزمه کرد. او گفت: «دیگر از همه چیز خسته شده‌ام.» پس از آن برای ۹ روز به کما فرو رفت و دیگر از جای برنخاست.

 

 

 

۷پی‌تی پارنوم
نویسنده، هنرپیشه و سرمایه‌دار آمریکایی وقتی در آوریل ۱۸۹۱ در سن ۸۰ سالگی از دنیا رفت؛ درباره مهم‌ترین کاری که در زندگی‌اش کرده بود، یعنی افتتاح مهم‌ترین و بزرگ‌ترین سیرک دنیا حرف زد که همیشه گوشه بلیت‌هایی که می‌فروخت نوشته شده بود: «بزرگ‌ترین نمایش‌ها  در سراسر جهان». او به‌طرز معصومانه‌ای انگار که احتیاج به ستایش داشته باشد درباره این سیرک پرسید: «چطور بود؟»

 

۸الیزابت اول
روایت‌های مختلفی درباره مرگ «ملکه پاکدامن»، الیزابت اول وجود دارد که در سال ۱۶۰۳ از دنیا رفت. نمی‌شود با قطعیت گفت که کدام‌یک درست است ولی مشهورترین جمله‌ای که در لحظات پیش از مرگ از او نقل شده این است: «همه سرزمین‌ها و دارایی‌ام فقط برای دوره کوتاهی بود.»

 

۹سالوادور آلنده
وقتی آلنده دید محاصره کاخ ریاست‌جمهوری در شیلی هر لحظه تنگ‌تر می‌شود با یک کلاشنیکف به خودش شلیک کرد. پیش از آن او زنده از رادیو برای مردم سخنرانی کرده بود: «به پیش بروید و بدانید که دیر یا زود، دوباره شاهراه‌های بزرگی گشوده خواهد شد که مردانی آزاد برای برپایی جامعه‌ای بهتر در آن گام خواهند گذاشت. زنده باد شیلی! زنده باد مردم! زنده باد کارگر!»

 

۱۰آلبرت اینشتین
او یکی از نوابغ بی‌نظیر تاریخ بود که انسان را با دنیای تازه و شگفت انگیزی از علم فیزیک آشنا کرد. در آخرین لحظات زندگی‌اش وقتی اینشتین مطمئن شد که آن روز دیگر آخرین روز عمرش خواهد بود به آرامی گفت: «تمام شد. من کارم را همین جا به پایان رساندم!»

 

۱۱مالکوم ایکس
الحاج ملک الشباز ، آمریکایی سیاهپوست مسلمان و فعال حقوق بشر گفت: «برادران! برادران! لطفا! این خانه صلح است.» او داشت سعی می‌کرد مخالفان سخنرانی‌اش را که با شعار دادن و اعتراض همه چیز را به هم ریخته بودند، آرام کند. در همین حین سه مرد مسلح به او نزدیک شدند و ۱۵ بار به او شلیک کردند. مالکومی ایکس همان جا جان سپرد.

 

۱۲یان فلمینگ
نویسنده کتاب‌های جیمز باند وقتی در سال ۱۹۶۴ حاالش بد شد و به اورژانس زنگ زد شاید حدس زده بود که این حمله قلبی کارش را خواهد ساخت. او به خدمه آمبولانس گفت: «ببخشید که به دردسر انداختمتون رفقا!» وقتی هم که آمبولانس در حال حرکت بود، او جمله‌ای گفت که معلوم نیست منظورش از آن عجله‌اش برای رسیدن به بیمارستان بود یا همدردی با راننده آمبولانس؛ گفت: «من نمی‌دانم شما این روزها ترافیک سنگین خیابان‌ها را چطور تحمل می‌کنید!»

 

۱۳ویکتور هوگو
نویسنده بینوایان که او را بزرگ‌ترین شاعر تاریخ فرانسه و از برجسته‌ترین چهره‌های ادبی قرن نوزدهم می دانند؛ در ۲۲ مه ۱۸۸۵ پس از یک دوره بیماری در ۸۳ سالگی در پاریس درگذشت. در آخرین لحظات هوگو در بستر چشمان‌اش را روی هم گذاشت و گفت: «نوری تاریک می‌بینم.»

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.