زندگی از نگاه من

جایی واسه چیزایی که تو هیچ جا نیست!!

زندگی از نگاه من

جایی واسه چیزایی که تو هیچ جا نیست!!

عجیب ترین دادگاه‌های تاریخ


عجیب ترین دادگاه‌های تاریخ

 در یکی از روزهای بهاری سال ۲۰۱۳، چند وکیل به دادگاهی در مسکو مراجعه کردند تا پرونده‌ای را بازگشایی کنند. دفاعیات انجام شد و مدارک و شواهد نیز به دادگاه ارائه شدند. تمام اینها در حالی اتفاق افتادند که جایگاه متهم خالی بود؛ در واقع روند دادگاه در حالی ادامه می‌یافت که متهم، «سِرگِی مگنیتسکی» در سال ۲۰۰۹ از دنیا رفته بود. او ادعا می‌کرد تلاش کرده تا دست شبکه‌ای از مقامات دولتی را در یک پرونده فرار از مالیات به مبلغ ۲۵۰ میلیون دلار رو کند. البته در واقعیت خود مگنیتسکی به جرم اختلاس به زندان افتاد و درخواست‌های بین‌المللی برای کمک به او به جایی نرسید. ادعا شداو در زندان به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته و به دلیل عدم ارائه کمک‌های پزشکی، در گذشته است. با این حال، مقامات روسیه مصمم بودند تا پرونده او را بدون توجه به زنده یا مرده بودن متهم، به نتیجه برسانند. به این ترتیب، مگنیتسکی ار درون قبر به محکمه احضار شد تا در مقابل اتهام فرار از مالیات مورد قضاوت قرار گیرد. همین‌طور که روند جلسات این دادگاه در ماه‌های مارس و آوریل ادامه پیدا می‌کرد، صداهایی نیز برای تقبیح آن بلند شدند. خانواده متهم بارها این جلسات را تقبیح کرده و آنها را یک سیرک، غیرقانونی و بی‌معنی خوانده بودند. البته شاید بتوان این دادگاه را با این عبارات متناسب دانست، اما مسأله این است که برگزاری چنین دادگاه‌هایی در تاریخ بی‌سابقه نبوده است.

ممکن است تصور شود که این اتفاقات منحصر به دنیای مدرن و امروزی ما هستند، اما در حقیقت احضار درگذشتگان در گذشته‌های دور، مثلا در دادگاه‌های قرون وسطی، امری بسیار عادی بوده است. در قرن هفدهم در فرانسه، قانونی جزایی به اجرا گذاشته شد که براساس آن، در مورد پرونده‌های مربوط به خیانت به کشور، خودکشی و دوئل، می‌شد فرد را حتی در صورت مردن، به حضور دادگاه آورد و محاکمه کرد. اجساد مختلفی در این دوران به محضر دادگاه برده می‌شدند و با حضور وکیل محاکمه می‌شدند. این اجساد تا زمان تکمیل پرونده و پایان جلسات در محل دادگاه باقی می‌ماندند تا حکم نهایی‌شان صادر شود. احکام صادره، حتی اگر اعدام هم بود، به طرزی تحقیر آمیز و خشونت بار بر این اجساد اعمال می‌شد. در یک مورد، جیمز اول، در زمان پادشاهی‌اش بر انگلستان، اجساد در حال تجزیه «جان» (ارل گوری) و پسرش را به دادگاهی در اسکاتلند آورد. آنها در این دادگاه به خیانت به کشور محکوم شدند.  جزای آنها اعدام از طریق حلق آویز کردن، کشیدن از چهار طرف تا چهار تکه شدن و درنهایت به چهار میخ کشیدن تعیین شد.
در قرن هجدهم در دادگاه مشابهی در فرانسه، جسد «هوبر‌پورتیه» به اتهام دزدی و قتل محکوم شد تا در میدان اصلی شهر روی زمین کشیده شده، سپس به چوبه دار آویخته شده و برای اینکه برای او درسی شود، به درون چاهی از فضولات‌انداخته شود. البته چنین اعمالی بیشتر از آن‌که نشان دهنده عدالت و گرفتن حق قربانیان یک جنایت داشته باشد، نشان از قساوت قلب قاضیان این دادگاه‌ها داشت.
این نحوه برخورد فقط مختص افراد عامی نبود، بلکه حتی بالاترین مقامات دولتی هم ممکن بود به چنین دادگاه‌هایی فراخوانده شوند. مشهورترین مورد از این دست، متعلق است به یکی از پاپ‌های کلیسای کاتولیک به نام «پاپ فورموسوس». این پاپ در سال ۸۹۶ میلادی از دنیا رفت. یک سال پس از مرگ او، پاپ بعدی یعنی «پاپ استفن ششم» او را متهم به سوءاستفاده از مقام خود کرد و دستور نبش قبر او را صادر کرد. سپس لباس مخصوص پاپ‌ها را تن او کرده و جسد را در این وضعیت در دادگاهی مذهبی محاکمه کرد. زمانی که رای این دادگاه مذهبی بر گناهکار بودن او صادر شد، لباس پاپی را از تن او بیرون کرده و انگشتانش (یا آنچه از انگشتانش مانده بود!) را به عنوان مجازات قطع کردند. سپس برای تحقیرش، جسد او را در زمین یک سفالگر بینوا رها کردند.

دادگاه‌های چندپا
مردگان، تنها متهمان دادگاه‌های غیرعادی و عجیب تاریخ نبوده‌اند. انواع موش‌ها، حشرات و حیوانات موذی مختلف در طول تاریخ در خطر قرار گرفتن در مقابل مقامات قضایی قرار داشته اند. از آنجا که این حیوانات قادر به صحبت کردن نبودند، برای آنها وکلایی تسخیری در نظر گرفته‌می‌شد.
برای نمونه در یکی از این دادگاه‌ها که در آلمان برای چندین سوسک سبز برگزار شد، یک وکیل تسخیری برای دفاع از آنها در نظر گرفته شد تا عدالت برقرار شود؛ چرا که آنها بسیار کوچک بودند و بنابراین هم ارزش با کودکان صغیر محسوب شد‌ه‌بودند. در دادگاه دیگری هم که در سال ۱۵۱۹ در «استلویو» ایتالیا برگزار شد، برای چند موش صحرایی که متهمان اصلی بودند، وکیلی تسخیری اختیار شد تا در پایان، موش‌ها «نتوانند به روند دادگاه و عادلانه بودن آن اعتراض کنند». این حیوانات مجبور بودند در حد ممکن هنگام جلسات دادگاه‌ها در محکمه حضور داشته باشند.اما  اگر حیوانات مورد نظر شکارچی یا نا آرام بودند، حداقل یکی از آنها به نمایندگی گونه‌شان در محل دادگاه احضار می‌شد تا اتهامات را بشنود.  اگر حیوان بیچاره مقصر شناخته می‌شد، می‌بایست به نمایندگی از تمامی افراد گونه خود، متحمل جزای در نظر گرفته توسط دادگاه شود. برای مثال، در یک پرونده دادگاهی متعلق به سال ۱۸۶۶ علیه گله‌ای ملخ در پوزگای کرواسی، یکی از ملخ‌ها را گرفته و در جایگاه متهم قرار دادند. ملخ بخت برگشته که به اتهام حمله به مزارع مورد محاکمه قرار گرفته بود، در نهایت مقصر شناخته و به مرگ در اثر غرق شدن محکوم شد و برای دیگر ملخ‌هایی که در دادگاه حضور نداشتند، اشد لعنت‌ها به صورت غیابی فرستاده شد.
برگزاری  این جور جلسات بیشتر به هدف ایجاد رعب و وحشت و مجبور کردن حشرات به ترک این منطقه بوده است، زیرا مالکان این زمین‌ها وجود آنها را در منطقه دوست نمی‌داشتند. جالب اینکه وکلای این حیوانات معمولا دفاع جانانه‌ای از موکلان شان می‌کردند. وکیل موش‌های صحرایی دادگاه استلویو در دفاع از موکلانش برای دادگاه توضیح داده بود که این موجودات برای جامعه کشاورزان مفید بوده‌اند، زیرا لارو حشرات و آفات را خورده و با فضولات خود زمین را حاصلخیز کرده‌اند. او در پایان دفاعیات خود، از دادگاه درخواست رحم و مروت کرده بود. قاضی نیز که تحت تاثیر این صحبت‌ها قرار گرفته بود، در رای خود، زمینی را به عنوان ملک به موش‌ها بخشیده تا در آنجا زندگی کنند و همین‌طور دو هفته به آنان امان داده بود تا بدون هیچ مشکلی منطقه را
ترک کنند.

گیوتین  پس از انقلاب کبیر فرانسه استفاده از گیوتین برای اعدام بسیار متداول شده و حتی برخی از مردگان را با آن گردن می‌زدند

گیوتین
پس از انقلاب کبیر فرانسه استفاده از گیوتین برای اعدام بسیار متداول شده و حتی برخی از مردگان را با آن گردن می‌زدند

مشهورترین پرونده دادگاهی علیه جانداران موذی، مربوط می‌شود به شکایتی از «شپش‌های گندم سبز رنگ» در سال ۱۵۷۸ در سن ژولین فرانسه. مردم شهر شکایت خود مبنی بر تخریب تاکستان‌ها را نزد شاهزاده-اسقف شهر بردند، اما در این دادگاه هم وکیل مدافع شپش‌های گندم، دفاع قهرمانانه‌ای از موکلانش ارائه داد.  او به بخشی از کتاب سِفر پیدایش اشاره کرد که در آن توضیح داده می‌شود که حیوانات پیش از انسان‌ها بر زمین بودند. بحث‌های الهیاتی مختلفی در این مورد در دادگاه در گرفت و در نهایت پس از چند هفته شاکیان تصمیم گرفتند تا با شپش‌ها معامله کنند.  آنها پیشنهاد دادند که زمینی را در اختیار شپش‌های گندم قرار دهند تا در آن هر کاری دوست دارند انجام دهند و در عوض، از تاکستان‌های آنها بیرون بروند. اما وکیل این پیشنهاد را نپذیرفت، چرا که باور داشت شپش‌ها تاکستان‌ها را دوست دارند و یک قطعه زمین برای آنها کافی نخواهد بود. این مجادلات مدتی ادامه پیدا کردند، اما در نوشته‌هایی که امروزه باقی مانده، متاسفانه رای نهایی این دادگاه نامشخص است. در حقیقت آخرین صفحه رونوشت روند دادگاه توسط حشرات خورده شده و قابل‌خواندن نیست.
جرم بعضی حیواناتی که به دادگاه می آمدند دست داشتن در مرگ یا قتل یک انسان بوده است. حیوانات خانگی یا دام‌ها معمولا درگیر چنین دادگاه‌هایی می‌شدند. با اینکه در بسیاری موارد تاثیر حیوانات در روند منجر به مرگ انسان‌ها محرز بود، اما قصد قبلی این جانوران قابل اثبات نبود.به این خاطر  این حیوانات مانند انسان‌ها در زندان‌های عادی بازداشت، محاکمه و در صورت اثبات جرم، اعدام می‌شدند.  در سال ۱۴۹۴، یک خوک به جرم خفه کردن یک نوزاد به مرگ محکوم و اعدام شد. مراسم اعدام این جانور با هیجان خاصی برگزار شد. در یک نمونه دیگر، در سال ۱۳۸۶ میلادی یک خوک ماده به جرم نوزادکشی در فالز فرانسه اعدام شد. شهروندان آن‌قدر از این اجرای عدالت شادمان شدند که تصویر اعدام را روی دیوار کلیسای شهر نقاشی کردند. البته از آنجایی که جانداران زبان بسته هرگز قادر به دفاع از خود نبودند، فریاد و سر و صدای آنها هنگام اجرای حکم یا شکنجه، به عنوان اعتراف به تقصیر و ابراز ندامت و پشیمانی در نظر گرفته می‌شد. البته در برخی موارد، جانوارن بینوا از اتهامات وارده تبرئه شده بودند. زمانی که یک خوک ماده و شش توله‌اش در سال ۱۴۵۷ در برگندی در کنار جسد یک پسر پیدا شدند، اولین تصور این بود که آنها در مرگ پسر دست داشته‌اند. دادگاهی برای رسیدگی به این امر تشکیل شد. ماده خوک محکوم به اعدام شد، اما در مورد خوکچه‌ها، دادگاه به این نتیجه رسید که آنها نمی‌توانستند در این قتل دست داشته باشند و در نتیجه از صاحب آنها خواسته شد که وثیقه‌ای برای آزادی موقت آنها پرداخته تا بررسی‌های بیشتر به انجام برسد. البته در انتها، آنهااز اتهامات وارده مبرا و آزاد شدند.

دادگاه پاپ فورموسوس جسد پاپ فورموسوس در این دادگاه محکوم به فساد شد

دادگاه پاپ فورموسوس
جسد پاپ فورموسوس در این دادگاه محکوم به فساد شد

اجسام جنایت کار
تقاضای دادخواست علیه درگذشتگان یا حیوانات حداقل مربوط به موجوداتی می‌شد که در زمان دادرسی یا پیش از آن، متحرک بوده‌اند، اما در نظر برخی ملت‌ها، متحرک بودن یا نبودن، دلیل بر بی گناهی یا عدم توانایی در ارتکاب جنایت نبوده است. بنابراین انواع مختلفی از اتهامات را می‌شد به یک جسم بی‌جان نیز نسبت داد. برای مثال، در ناتینگهام انگلستان در سال ۱۵۳۵، یک عدل کاه به اتهام خفه کردن یک دهقان به دادگاه کشانده شد. دهقان بینوا مردی به نام «وایلد» بود که یک بار بزرگ از عدل‌های کاه رویش افتاده و خفه‌اش کرده بود. البته دادگاه تلاش داشت تا عدلی را که مستقیما او را کشته بود، به دست عدالت بسپارد.
این عدل کاه به دستور دادگاه به زندان‌انداخته شد. اینکه زندان‌بانان با آن چه کردند به صورت دقیق مشخص نیست، اما نتیجه نهایی رای دادگاه هر چه بود، نتوانست دو گونی گندم سیاه را از کشتن دهقان دیگری به نام «رابرت یایرلند» بازدارد. این حادثه هفت سال بعد مرگ آقای وایلد و دوباره در ناتینگهام روی داده بود. اتهام این دو گونی گندم این بود که زمانی که آقای یایرلند بالای نردبان بود، وزن خود را روی نردبان‌انداخته و باعث سقوط و مرگ او شده بودند.
اما مشهورترین مورد از پرونده‌های علیه اجسام غیرمتحرک، پرونده‌ای است علیه ناقوس کلیسای شهر اوگلیچ در روسیه. گفته می‌شود این ناقوس در سال ۱۵۹۱ به طرزی سهوی پس از مرگ ولیعهد وقت، «دیمیتری» پسر کوچک «ایوان مخوف» به صدا در آمده بود. در آن زمان چنین عملی از نظر سیاسی، عملی خلاف و غیرقابل بخشش محسوب می‌شد. ناقوس در دادگاهی محاکمه و گناهکار شناخته شد.  در نتیجه دادگاه آن را به شهر توبولسک در سیبری تبعید و در آنجا به زندان انفرادی‌ انداخته شد. این پرونده پایان خوشی هم داشت. این پرونده نشان داد که دادگاه‌های علیه اجسام غیرمتحرک می‌تواند قابل تجدید نظر و تنها تنبیهی باشند. در این مورد، ناقوس پس از مدتی که از زندانش گذشت، بخشوده شده و قرار شد در برجی نصب و به کار گمارده شود. سه قرن بعد هم از تمامی اتهامات تبرئه شده و در سال ۱۸۹۲ دوباره به کلیسای اوگلیچ  بازگردانده شد.

 

شکارچی یک‌چشم


شکارچی یک‌چشم

همین الان که دارید این نوشته را می‌خوانید ممکن است چشم‌هایتان خسته شده باشد یا تازه از خواب بیدار شده باشید و مشغول مالیدن آن‌ها باشیداغلب اوقات تا وقتی که خستگی یا درد و خواب‌آلودگی به سراغ ما نیاید، چشم‌ها را، با وجود این که شاید مهم‌ترین اندام حسی برای انسان به شمار روند، اصلاً حس نمی‌کنیمچشم‌ها اندام‌های شریف و سر به زیری هستند که بی‌وقفه کار می‌کنند و دیده نمی‌شوند؛ اما اهمیت آن‌ها وقتی بهتر برای ما مشخص می‌شود که نگاهی به تاریخچه فرگشت و تنوع این اندام‌ها بیاندازیمیکی از بدترین آموزه‌های کتاب‌های درسی زیست‌شناسی تأکید روی «الگوهای کلی» و تکرارپذیر در گروه‌های جان‌داران بوده است؛ الگوهایی از این قسم که پستانداران روی زمین راه می‌روند و خزنده‌ها می‌خزند و ماهی‌ها شنا می‌کنند و در طبیعت برای همه این‌ها استثناهایی فراوان وجود داردپیش‌تر از این درباره برخی از این استثناهای اعجاب‌برانگیز صحبت کرده‌ایم، اما تمام این استثناها نهایتاً با سواد مدرسه و دانشگاه توجیه‌پذیر بودند، اما یکی از بزرگ‌ترین استثناهای طبیعت که نشان می‌دهد برداشت ما از زندگی جان‌داران پرغلط و ساده‌انگارانه بوده، تنوع و فرگشت ساختاری است که موجودات زنده را قادر می‌کند بتوانند جهان اطرافشان را ببینند و در زبان عامیانه به آن چشم گفته می‌شودساختار چشم در سه گروه از جانوران توسعه و پیش‌رفت زیادی پیدا کرده و آن‌ها را قادر کرده تا بتوانند شکارها و احیاناً شکارچی‌های اطراف خود را بهتر و دقیق‌تر ببینند و با هم ارتباطی دیداری برقرار کننداین سه گروه جانوران، عبارتند از مهره‌داران، نرم‌تنان سرپا (مثل هشت‌پاها و اسکوییدهاو بندپایانبه جز این سه گروه بقیه جانوران بینایی ضعیف و اغلب محدود به تشخیص جهت و میزان روشنایی و تاریکی دارندوقتی از سلسله جانوری خارج می‌شویم، باز هم می‌توان نمونه‌هایی از تشخیص ابتدایی و ساده نور را در جان‌داران دیگر پیدا کرد و مثال زد، اما در هیچ گروه دیگری از جان‌داران پریاخته‌ای، چیزی شبیه چشم‌های پیش‌رفته مهره‌داران و سرپایان و بندپایان دیده نمی‌شودشاید به این دلیل مهم که چشم‌های این موجودات، ساختاری پریاخته‌ای است و متشکل از قسمت‌های مختلف مثل شبکیه و عدسی استبا این وجود از حدود یک سده پیش می‌دانستیم که برخی از موجودات پلانکتون تک‌یاخته‌ای اقیانوس‌ها، لکه‌های چشمی حساس به نور دارند و گاهی اوقات ساختار این لکه‌ها به قدری پژوهشگران را مبهوت کرده بود که تصور می‌کردند این موجودات تک‌یاخته‌ای نیستنداما برای نخستین بار پس از چندین دهه چند پژوهشگر موفق شدند با استفاده از فناوری‌های مختلف این لکه‌های چشمی را مطالعه کنند و متوجه حقایقی بسیار شگفت‌انگیز درباره این «چشم‌ها»ی کوچک و ذره‌بینی شدند و مهم‌ترین نکته درباره این چشم‌ها همین است که ساختار آن‌ها شامل بخش‌هایی مثل قرنیه، عدسی و شبکیه استدر حقیقت این موجودات ذره‌بینی تک‌یاخته‌ای چشم‌هایی دارند که درعمل «تصویر» تشکیل می‌دهد و به آن‌ها کمک می‌کند تا طعمه‌های تک‌یاخته‌ای خود را بیابند و شکار کنند.

ساختار چشمک‌سا در داینوفلاژله‌ای تک‌یاخته به نام Nematodinium. قرنیه این چشمک‌سا وظیفه مسدود و متمرکزکردن مسیر عبور نور به داخل عدسی را به عهده دارد. عدسی وظیفه متمرکزکردن اشعه نور و تشکیل تصویر را به عهده دارد و شبکیه، وظیفه دریافت و شناسایی تصویر را. شبکیه که از تغییرشکل پلاستید (اندامک فتوسنتزکننده) فرگشت‌یافته، به جای انجام فتوسنتز، با لایه‌های متعدد پلاریزه خود می‌تواند تصویر موجودات ذره‌بینی درون آب را که با چشم‌های غیرقطبی ما، «نامرئی» به نظر می‌رسند، شناسایی کند و یاخته را وا دارد که به سمت آن شناکند و طعمه را شکار کند

ساختار چشمک‌سا در داینوفلاژله‌ای تک‌یاخته به نام Nematodinium. قرنیه این چشمک‌سا وظیفه مسدود و متمرکزکردن مسیر عبور نور به داخل عدسی را به عهده دارد. عدسی وظیفه متمرکزکردن اشعه نور و تشکیل تصویر را به عهده دارد و شبکیه، وظیفه دریافت و شناسایی تصویر را. شبکیه که از تغییرشکل پلاستید (اندامک فتوسنتزکننده) فرگشت‌یافته، به جای انجام فتوسنتز، با لایه‌های متعدد پلاریزه خود می‌تواند تصویر موجودات ذره‌بینی درون آب را که با چشم‌های غیرقطبی ما، «نامرئی» به نظر می‌رسند، شناسایی کند و یاخته را وا دارد که به سمت آن شناکند و طعمه را شکار کند

آن‌طور که جالینوس، حکیم یونانی دوره باستان، چشم را توصیف می‌کند، چشم شامل شبکیه، عدسی، قرنیه و مردمک استبا وجود توصیف ساختاری جالینوس، این ابن هیثم بود که در سده چهارم هجری (سده یازده میلادی) «کتاب المناظر» درباره شکست نور بر اثر عبور از دو محیط با غلظت متفاوت و تشکیل تصویر در چشم صحبت کردکتاب ابن هیثم با عنوان De Aspectibus یا Perspectiva به لاتین ترجمه شد و تا سده هفدهم میلادی در اروپا تدریس شدیوهان کپلر در اوایل سده هفدهم همین عقیده را که بینایی با تشکیل تصویر بر شبکیه رخ می‌دهد، در کتابAstronomiae pars optica (بخش اپتیک از ستاره‌شناسیبازنویسی کردساختار شبکیه، عدسی، قرنیه و مردمک به جز چشم انسان در چشم بقیه مهره‌داران و نیز چشم هشت‌پاها و ماهی‌های مرکب نیز (که این‌ دوتای آخری جزء شاخه نرم‌تنان و رده سرپایان هستنددیده می‌شودچشم بندپایان نیز از ترکیب چشم‌های ساده متعدد به وجود آمده و هرکدام از این چشم‌های ساده، دارای عدسی و شبکیه مجزا هستند.

تک‌چشم‌ها از دیرباز به عنوان موجوداتی شریر و خطرناک و البته غول‌آسا تصویرشده‌اند، اما تمام جانوران چشم‌داری که در طبیعت می‌شناسیم، کمابیش دو یا تعداد بیش‌تری چشم‌دارند. شاید تنها تک‌چشم‌های واقعی جهان، موجودی تک‌یاخته‌ای باشند که در نوک سوزن جای می‌گیرند، اما به اندازه تک‌چشم افسانه‌ای در شکار طعمه‌های خود بی‌رحم هستند

تک‌چشم‌ها از دیرباز به عنوان موجوداتی شریر و خطرناک و البته غول‌آسا تصویرشده‌اند، اما تمام جانوران چشم‌داری که در طبیعت می‌شناسیم، کمابیش دو یا تعداد بیش‌تری چشم‌دارند. شاید تنها تک‌چشم‌های واقعی جهان، موجودی تک‌یاخته‌ای باشند که در نوک سوزن جای می‌گیرند، اما به اندازه تک‌چشم افسانه‌ای در شکار طعمه‌های خود بی‌رحم هستند

اما به جز جانوران می‌توان لکه‌های حساس به نور را در بسیاری از میکروب‌های یوکاریوت نیز (یعنی میکروب‌هایی که یاخته‌های هسته‌دار دارندمشاهده کرداین میکروب‌ها از لکه‌های حساس به نور برای درک روشنایی و تاریکی محیط استفاده می‌کنندپیش از این می‌دانستیم که برخی از این موجودات لکه‌هایی چشمی دارند که جهت نور را نیز تشخیص می‌دهدبسیاری از داینوفلاژله‌ها (تک‌یاخته‌هایی پلانکتونی که عمدتاً به عنوان «جلبک‌»تک‌یاخته شناخته می‌شوندو نیز کلامیدوموناس (Chlamydomonasکه یکی از آشناترین میکروب‌های تک‌یاخته‌ای آزمایش‌گاهی است، فوتون‌ها را به گیرنده‌های نوری روی تاژک خود منتقل می‌کنند و به این ترتیب موجود تک‌یاخته متناسب با شدت و جهت نور واکنش نشان می‌دهد و حرکت می‌کندبه علاوه در گروهی از داینوفلاژله‌ها که وارنووئیدها(warnoviids) نام دارند، این لکه‌های چشمی ساختاری پیچیده‌تر و مشابه چشم مهره‌داران پیدا کرده استبه این ساختار چشم‌مانند اوسلوئید (ocelloid) یا چشمک‌سا می‌گویندپیش از این اطلاعات دقیقی نه درباره عملکرد این چشمک‌سا در دست داشتیم، نه حتی می‌دانستیم این اندامک دقیقاً از کجا در یاخته داینوفلاژله‌ها پیدا شده‌استاما در مقاله‌ای که دو هفته پیش در nature منتشر شد، پژوهشگران نتایج بررسی‌های مختلف این ساختار چشم‌مانند را در یکی از این داینوفلاژله‌ها گزارش کرده‌اند و شباهت بسیار زیاد آن را به ساختار چشم مهره‌داران نشان داده‌انداین چشمک‌سای توسعه‌یافته شامل اندامکی زیریاخته‌ای است که شبیه عدسی است، به علاوه دارای اندامکی شبیه قرنیه، حلقه‌های مردمک‌مانند و فنجانی مقعر و حاوی رنگدانه‌های حساس به نور است که حکم شبکیه را بازی می‌کندشباهت این اندامک‌ها و ساختار کلی آن‌ها به چشم جانوران به قدری زیاد است که در نخستین گزارش علمی این موجودات در سال ۱۹۲۱، چشمک‌سای آن‌ها به عنوان ساختاری پریاخته‌ای تصور شده بود که توسط این داینوفلاژله‌ها از لاشه عروس‌های دریایی جدا شده استبنابراین دانش ما نسبت به وجود چنین اندامک چشم‌مانندی در این داینوفلاژله به حدود یک سده پیش بازمی‌گردد، اما تا همین دو هفته پیش، اغلب دانشمندان تصور می‌کردند چشمک‌سای این موجودات تک‌یاخته با چشم‌های جانوران منشاء فرگشتی مشترکی دارد.

چشم‌های پریاخته‌ای

یکی از مهم‌ترین دلایلی که باعث شده بود دانشمندان در اوایل سده بیستم تصور کنند چشمک‌سای داینوفلاژله‌ها از لاشه عروس‌های دریایی دزیده‌شده و داینوفلاژله‌ها این چشم‌های کوچک را به امانت نزد خود نگه‌داشته‌اند، این پیش‌فرض است که تنها موجودات پریاخته‌ای می‌توانند اندام‌هایی مثل چشم داشته باشنداین پیش‌فرض تا حدی مبنای منطقی دارد، اما همین کشف نشان می‌دهد که لزوماً درست نیستمبنای منطقی آن هم چنین است که ساختار چشم در جانوران وابسته به تفکیک عملکرد و تکوین و شکل و ویژگی یاخته‌های مختلفی است که هرکدام ساختن بخشی از چشم را به عهده دارنددر اوایل سده بیستم دانش ژنتیک تکوینی هنوز توسعه زیادی نیافته بود، اما اطلاعات ژنتیک امروز نیز به خوبی نشان می‌دهد که ریخت‌شناسی و تکوین هرکدام از بافت‌های دخیل در ساختار چشم، وابسته به ژن‌هایی است که در جانوران پریاخته‌ای پیداشده‌اند و وظیفه آن‌ها هدایت و شکل‌دادن به بافت‌های مختلف بدن جانوران استبه همین دلیل هم در اسفنج‌ها که فاقد بافت و ریخت‌شناسی هستند و عملاً اجتماعی هم‌زیست از یاخته‌های انباشته روی دوش یکدیگر به شمار می‌روند، چشم وجود ندارد.

تنوع اندامک‌های حساس به نور ساختار چشمک‌سا در داینوفلاژله‌های شکارچی از لکه‌های حساس به نور در بقیه جلبک‌های تک‌یاخته‌ای بسیار توسعه‌یافته‌تر و پیش‌رفته‌تر است. در سمت چپ (a) ساختار چشمک‌سا و یاخته یک داینوفلاژله دیده می‌شود. در میان (b)، ساختار لکه نوری در جلبکی به نام Chlamydomonas که تک‌یاخته‌ای از خویشاوندان نزدیک گیاهان است، دیده می‌شود. کیسه‌های چربی انباشته از رنگدانه که درون پلاستید این جلبک قرار دارد، مسیر نور را از یک طرف مسدود می‌کند و نور تنها از سمت دیگر به صفحه پروتئینی رودوپسین (لکه‌ حساس به نور) می‌رسد. به این ترتیب این جلبک می‌تواند تنها «جهت» نور را تشخیص دهد و به سمت آن شنا کند. در سمت راست (c) ساختار لکه حساس به نور در قارچی تک‌یاخته‌ای به نام Blastocladiella دیده می‌شود که از کیسه‌های چربی تشکیل شده و از یک سو به میتوکندری اصلی یاخته متصل و از سوی دیگر به صفحه پروتئینی رودوپسین که حساس به نور است.

تنوع اندامک‌های حساس به نور
ساختار چشمک‌سا در داینوفلاژله‌های شکارچی از لکه‌های حساس به نور در بقیه جلبک‌های تک‌یاخته‌ای بسیار توسعه‌یافته‌تر و پیش‌رفته‌تر است. در سمت چپ (a) ساختار چشمک‌سا و یاخته یک داینوفلاژله دیده می‌شود. در میان (b)، ساختار لکه نوری در جلبکی به نام Chlamydomonas که تک‌یاخته‌ای از خویشاوندان نزدیک گیاهان است، دیده می‌شود. کیسه‌های چربی انباشته از رنگدانه که درون پلاستید این جلبک قرار دارد، مسیر نور را از یک طرف مسدود می‌کند و نور تنها از سمت دیگر به صفحه پروتئینی رودوپسین (لکه‌ حساس به نور) می‌رسد. به این ترتیب این جلبک می‌تواند تنها «جهت» نور را تشخیص دهد و به سمت آن شنا کند. در سمت راست (c) ساختار لکه حساس به نور در قارچی تک‌یاخته‌ای به نام Blastocladiella دیده می‌شود که از کیسه‌های چربی تشکیل شده و از یک سو به میتوکندری اصلی یاخته متصل و از سوی دیگر به صفحه پروتئینی رودوپسین که حساس به نور است. برای بزرگ‌نمایی کلیک کنید.

پیشینه تک‌یاخته‌ای برای چشم‌های جانوری

با این وجود در سال ۲۰۰۵ پژوهشی منتشرشده بود که حاوی بررسی جامعی روی ژنتیک و بیوشیمی گیرنده‌های نوری در جانوران و بقیه یوکاریوت‌ها بوددر این بررسی منشاء مشترکی برای چشم همه جانوران در نظر گرفته شده بود که با توجه به شباهت‌های ژنتیک میان پروتئین‌های گیرنده نور و بقیه ساختار‌های دخیل در بینایی در جانوران منطقی استاما در همین مقاله ساختار چشمک‌سای داینوفلاژله‌ها هم به عنوان هم‌تای تک‌یاخته‌ای چشم جانوران مطرح شده بودطبق این فرضیه، نیاکان جانوران از ابتدا که هنوز تک‌یاخته‌ای بودند و اجتماع یاخته‌ای و بافت نداشتند، در یاخته‌های خود اندامک‌های حساس به نور داشته‌اندبا این وجود در همین مقاله هم توضیحی درباره ماهیت ساختار چشمک‌سای داینوفلاژله‌ها داده نشده بود، چون این چشمک‌ساها برخلاف چشم جانوران، از تجمع یاخته‌های متعدد و چند بافت متفاوت تشکیل نشده‌اند، بلکه همه اجزاء آن‌ها زیرمجموعه یک یاخته منفرد است.

تک‌یاخته‌ای‌های چشم‌دار

اما کشف جدید درباره این معماهای یک‌سد ساله چه می‌گوید؟ نتایج پژوهش‌هایی که اخیراً در نشریه nature منتشر شده نشان می‌دهد برخلاف پیش‌فرض‌های گذشته، این بار پریاخته‌ای‌بودن متعارف پیش‌شرط دست‌یابی به یک ساختار پیچیده زیستی نیست، هرچند می‌توان ردپای زندگی پریاخته را حتی در همین داینوفلاژله‌ها تک‌یاخته پیدا کردطبق بررسی‌های بیوشیمیایی، ژنتیک و مولکولی انجام‌شده روی ساختار چشمک‌سای این داینوفلاژله‌ها، هرکدام از اجزاء این چشمک‌سا، از تغییر شکل یک اندامک معمول در بقیه یوکاریوت‌ها به وجود آمده‌اندآن‌چه که در این موجودات«شبکیه» چشمک‌سا را می‌سازد، ساختاری یادآور بخش قطبنده عدسی‌ دوربین‌ها و عینک‌های قطبی (پلاریزهدارد و از صدها غشاء اندامکی تشکیل‌شده که به‌طور فشرده‌ای روی هم انباشته‌شده‌انداین «شبکیه» ذره‌بینی درست مثل پلاستیدهای فتوسنتزکننده، ژنومی مستقل دارد و بررسی ژنوم آن نشان می‌دهد که از تغییر شکل پلاستیدهای داینوفلاژله‌ها به وجود آمده است.

مقطع میکروسکوپی «چشم» داینوفلاژله‌ای تک‌یاخته به نام Erythropsidinium. عدسی گرد در میان، شبکیه بزرگ و پهن در سمت چپ و قرنیه ضخیم این «چشم» در سمت راست کاملاً مشهود هستند

مقطع میکروسکوپی «چشم» داینوفلاژله‌ای تک‌یاخته به نام Erythropsidinium. عدسی گرد در میان، شبکیه بزرگ و پهن در سمت چپ و قرنیه ضخیم این «چشم» در سمت راست کاملاً مشهود هستند

قصه نامکرر

پلاستیدها که در اغلب گیاهان و جلبک‌ها نقش فتوسنتزکننده دارند، از هم‌زیستی باکتری‌های آبیسبز به وجود آمده‌اند، اما پلاستیدهای داینوفلاژله‌ها احتمالاً منشاء عجیب‌تری دارندبررسی ژنوم این پلاستیدها نشان می‌دهد که آن‌ها از هم‌زیستی جلبک‌های سرخ تک‌یاخته‌ای با یاخته داینوفلاژله‌ها منشاء گرفته‌اندخود جلبک‌های سرخ گروهی از یوکاریوت‌های فتوسنتزکننده هستند که بیش از یک میلیارد سال پیش گروهی از باکتری‌های فتوسنتزکننده را به عنوان هم‌زیست درون یاخته‌ خود پذیرفته‌اند و این باکتری‌ها به پلاستیدهای کنونی آن‌ها تبدیل شده‌اندسپس همین جلبک‌های سرخ به عنوان هم‌زیست وارد یاخته برخی یوکاریوت‌های دیگر مثل داینوفلاژله‌ها شده‌اند و به پلاستیدهای امروزی آن‌ها تبدیل‌شده‌اند و سرانجام این داستان درون‌هم‌زیستی‌های پی‌درپی به این‌جا ختم شده که از تغییرشکل این پلاستیدها، شبکیه چشمک‌سای داینوفلاژله‌ها فرگشت‌یافته‌ که به جای فتوسنتز، پیام‌هایی درباره جهت و احتمالاً مسیر حرکت طعمه به بخش‌های حرکتی یاخته می‌فرستداهمیت قطبنده‌بودن لایه‌های این شبکیه ذره‌بینی در این است که داینوفلاژله را قادرمی‌کند شکار ذره‌بینی خود را که عملاً درون آب اقیانوس «نامرئی» است با استفاده از قطبش نور تشخیص دهد!

به همین ترتیب اکنون می‌دانیم «قرنیه» این چشمک‌سا نیز که وظیفه مسدود و متمرکزکردن مسیر ورود نور به عدسی را به عهده دارد، از تغییر شکل و فرگشت میتوکندری داینوفلاژله به وجود آمده‌استبه این ترتیب هرچند به طور سنتی داینوفلاژله‌ها جزء «تک‌یاخته‌ای‌ها» به شمار می‌روند، اما می‌توان گفت ساختارهایی که حاصل تجمیع چند یاخته ابتدایی‌تر هستند، اکنون در این جان‌داران مسئولیت ساخت این اندامک‌های پیچیده را به عهده گرفته‌انداز طرف دیگر مشخص می‌شود که چشم‌های این موجودات به دلیل رفتار شکارگری آن‌ها (در فرگشت هم‌گرا با جانوران شکارگرپیدا شده و با وجود شباهت خیره‌کننده به چشم جانوران، منشاء کاملاً متفاوتی با چشم‌های ما دارد.

انتخاب گروه و فرگشت جان‌داران پریاخته

ممکن است این پرسش برای شما هم پیش آمده باشد که اصلاً چرا برخی جان‌داران تک‌یاخته، زمانی تصمیم‌گرفته‌اند با هم اجتماعی پیوسته تشکیل دهند و به سمت پریاخته‌ای‌شدن گام بردارند؟ پاسخ این پرسش را می‌توان با یادآوری نمونه‌های مختلفی از جان‌داران که در کنار هم زندگی می‌کنند پیدا کردمورچه‌ها و انسان‌ها مثال‌های خوبی برای این موضوع هستندهم ما و هم مورچه‌ها می‌توانیم برای مدتی به تنهایی زنده بمانیم و نیازهای خود را برای زنده‌ماندن تأمین کنیم، اما بخت بقای ما در اجتماع بسیار بیش‌تر استالبته نه ما و نه مورچه‌ها به طور آگاهانه زندگی اجتماعی را انتخاب نکرده‌ایم، بلکه مجموعه‌ای از عوامل ذاتی و غریزی در وجود ما، ما را وامی‌دارد که به زندگی اجتماعی روی آوریممورچه‌ها از این نظر وابستگی اجباری بیش‌تری به اجتماع دارند، چون این عوامل ذاتی شامل محرک‌های فیزیولوژیک هم می‌شودبرای توجیه وجود این عوامل ذاتی می‌توان گفت که افراد فاقد این عوامل ذاتی در رقابت با افراد واجد این عوامل، شکست‌خورده و حذف‌شده‌اند، زیرا زندگی در اجتماع هم از نظر به دست آوردن منابع انرژی، هم از نظر صرفه‌جویی در مصرف انرژی و هم از نظر دفاع، بهینه‌تر از زندگی انفرادی استنخستین یاخته‌هایی هم که اجتماعاتی ابتدایی و شبه‌پریاخته‌ای تشکیل داده‌اند، به همین ترتیب در شرایطی فرگشت‌یافته‌اند که بیشتر به نفع زندگی در گروه بوده استدر برابر این‌ها، یاخته‌های منفرد و تنها، زندگی پرخرج و پرخطر و پرهزینه‌تری را انتخاب کرده‌اند، اما تکرر پیدایش زندگی پریاخته که به طور جداگانه در جانوران، قارچ‌ها، گیاهان، جلبک‌های قهوه‌ای و چند گروه دیگر از جان‌داران از جمله باکتری‌های سبزآبی فتوسنتزکننده فرگشت‌یافته، نشان می‌دهد زندگی اجتماعی در اغلب اوقات و شرایط مختلف، بهینه‌تر از زندگی انفرادی بوده استاما در یک نگاه وسیع‌تر می‌توان مصداق‌های دیگری از «اجتماعی‌شدن» موجودات تک‌یاخته‌ای را مثال‌زد که به طور متعارف به پیدایش جان‌داران پریاخته‌ای منجر نشده استیکی از بهترین مثال‌های برای این روند، پیدایش نخستین جان‌داران یوکاریوت استیوکاریوت‌ها برخلاف باکتری‌ها و آرکی‌ها، یاخته‌هایی دارای هسته دارنددر باکتری‌ها و آرکی‌ها ماده ژنتیک درون یاخته شناور و آزاد است و هیچ اندامک دیگری هم درون یاخته آن‌ها وجود ندارد؛ اما ژنوم یوکاریوت‌ها درون اندامکی به نام هسته بسته‌بندی و از بقیه فضای درون یاخته تفکیک‌شده استدر یاخته‌های یوکاریوت‌ها اندامک‌های دیگری هم مثل میتوکندری و پلاستیدها وجود دارند که اولی مسئول تنفس یاخته‌ای است، یعنی قندها را می‌گیرد، اکسیژن را هم می‌گیرد و به بهینه‌ترین نحو ممکن از ترکیب آن‌ها انرژی به دست می‌آورد و در اختیار یاخته می‌گذاردمعدود یوکاریوت‌هایی که میتوکندری خود را از دست داده‌اند و برخی باکتری‌ها و همه آرکی‌ها، راه دیگری برای جذب انرژی از قندها دارند که چندان بهینه نیست و نیازی به مصرف اکسیژن هم ندارد و اصطلاحاً تخمیر نامیده می‌شودالبته گروهی از باکتری‌ها هم هستند که مثل میتوکندری‌های درون یاخته‌های یوکاریوتی، با مصرف اکسیژن انرژی مورد نیاز خود را تأمین می‌کنندجالب این‌جاست که میتوکندری‌ها درون خود ژنوم مستقلی دارند و غشاء آن‌ها نیز شبیه غشاء باکتری‌هاستبررسی ژنوم میتوکندری‌ها نشان می‌دهد این اندامک‌ها در حقیقت از نسل همان باکتری‌هایی هستند که با استفاده از اکسیژن انرژی مورد نیاز خود را تأمین می‌کنند، اما طی بیش از یک میلیارد سالی از که ورود آن‌ها به درون نیای مشترک یوکاریوت‌ها می‌گذرد، در عمل آن‌قدر رام و اهلی شده‌اند که تولیدمثل آن‌ها تحت هدایت هسته یاخته یوکاریوتی درآمده و عملاً «جزء» جدانشدنی از یاخته یوکاریوتی هستندپلاستیدها اندامک‌های دیگری هستند که در گیاهان و جلبک‌ها پیدا می‌شوند و وظیفه اصلی آن‌ها جذب انرژی نور خورشید و تولید انرژی شیمیایی برای یاخته یوکاریوتی استساختار آن‌ها نیز عمدتاً شباهت بسیار زیادی به باکتری‌های فتوسنتزکننده آبیسبز داردجالب است که پلاستیدها نیز ژنوم مستقل خود را دارند و این ژنوم نیز شباهت زیادی به ژنوم باکتری‌های آبی‌سبز داردنظریه مشابهی وجود دارد که خود هسته یوکاریوت‌ها را نیز حاصل هم‌زیستی یوکاریوت اولیه و یک یاخته دیگر یا یک ویروس می‌داندبنابراین می‌توان گفت یوکاریوت‌های تک‌یاخته‌ای، برخلاف باکتری‌ها و آرکی‌ها، عملاً تک‌یاخته‌ای نیستند، بلکه اجتماعی از چند یاخته مختلف هستند که مسالمت‌آمیز و هماهنگ با یکدیگر، درون یک غشاء یاخته‌ای با هم جمع‌شده‌اند.

هم‌ارزی (Homology)

وقتی یک ساختار در چند جان‌دار مختلف وجود دارد که تصور می‌کنیم منشاء آن از نظر فرگشتی، ژنتیک و تکوینی در همه آن‌ها مشترک باشد، می‌گوییم این ساختار در این موجودات هم‌ارز است، یعنی از نیای مشترک آن‌ها به ارث رسیده است. ممکن است برخی ساختارها هم باشند که با وجود شباهت در ظاهر و عملکرد، منشاء متفاوت داشته باشند و بر اثر فرگشت هم‌گرا و به‌طور جداگانه پیداشده باشند.

منشاء مشترک، فرگشت جداگانه

تنوع و فرگشت چشم در جانوران

به جز مهره‌داران که ساختار چشم همه آن‌ها، کمابیش الگوی ثابتی دارد، یعنی دارای شبکیه، عدسی و قرنیه است، دو گروه دیگر از جانوران نیز چشم‌هایی نسبتاً توسعه‌یافته دارندبندپایان و نرم‌تنان سرپاچشم‌های مهره‌داران از توسعه دستگاه عصبی به وجود آمده‌اند و در حقیقت ضمیمه مغز هستندچشم نرم‌تنان سرپا (مثلاً هشت‌پاها و ماهی‌های مرکببا وجود شباهت بسیار بسیار زیادی که در ساختار و عملکرد به چشم ما دارد، از تغییر شکل بافت پوست این جانوران به وجود آمده است و به این ترتیب، از همین تفاوت در منشاء متوجه می‌شویم که چشم در مهره‌داران و سرپایان، منشاء متفاوت دارند اما به دلیل نیاز و عملکرد یکسان، ساختاری مشابه یافته‌اندهمین تفاوت در منشاء چشم مهره‌داران و نرم‌تنان باعث شده که برخی جزئیات در چشم این دو گروه متفاوت باشدمثلاً چشم مهره‌داران به دلیل ساختار آناتومی درون چشم، «نقطه کور»ی در میانه بازه دیداری دارد، اما چشم نرم‌تنان سرپا که به شیوه متفاوتی فرگشت یافته، بینایی کامل و فاقد نقطه کور داردچشم بندپایان هم که کمابیش با آن آشنا هستیم، چشمی مرکب از تعداد زیادی چشم‌های ساده استهرکدام از این چشم‌های ساده عملاً لکه‌ای از نور و رنگ را تشخیص می‌دهند، اما ترکیب آن‌ها در قالب چشم مرکب، به مغز بندپایان بینایی دقیقی از پدیده‌های متحرک جهان اطراف اعطا می‌کندبه جز این سه گروه که چشم‌هایی با توانایی تشکیل تصویر نسبتاً واضح دارند، می‌توان به چشم‌های ساده عنکبوتی‌ها که بینایی خوبی برای شکار دارند هم اشاره کردچشم‌های بقیه گروه‌های جانوری ساختاری بسیار ساده‌تر دارند و عمدتاً یا تصویری از جهان اطراف تشکیل نمی‌دهند، یا کیفیت این تصویر بسیار پایین و ضعیف استمثلاً برخی عروس‌های دریایی و بسیاری از نرم‌تنان دوکفه‌ای(صدف‌هاو حلزون‌ها نیز چشم‌های ساده‌‌ای دارای عدسی دارند که تصویری با کیفیت پایین از جهان اطراف به آن‌ها می‌دهد و برخی صدف‌های دو کفه‌ای و کرم‌های حلقوی نیز، چشم‌های مرکبی با کیفیت تصویری پایین دارندبا این وجود می‌توان گفت تقریباً تمام شاخه‌های جانوران که بدنی متشکل از چند بافت مختلف دارند، یاخته‌های حساس به نور هم دارند که به کمک آن‌ها دست‌کم جهت نور و الگوی تاریکی را تشخیص می‌دهندمنشاء این یاخته‌ها به نیای مشترک جانوران بازمی‌گردد و میراث مشترک جانوران است، هرچند در این میان، جانوران شکارچی به طور جداگانه راه‌های متفاوت یا مشابهی برای توسعه و بهبود عملکرد چشم‌های خود یافته‌اند.

تنوع انواع چشم در جانوران در جانورانی که چشم‌های نسبتاً پیچیده‌تری دارند، دو الگوی اصلی در چشم‌ها دیده می‌شود: چشم‌های دوربینی (سمت چپ و میان) و چشم‌های مرکب. خود چشم‌های دوربینی یا ساده دو نوع دارند: چشم دوربینی دارای عدسی که در مهره‌داران و سرپایان و به‌طور ساده‌تری در حلزون‌ها، برخی صدف‌های دوکفه‌ای، عروس‌های دریایی، کرم‌های حلقوی و گونه‌ای از سخت‌پوستان دیده می‌شود. چشم دوربینی قرنیه‌ای عمدتاً در عنکبوت‌ها دیده می‌شود و البته چشم برخی مهره‌داران و لارو برخی حشره‌ها هم چنین ساختاری دارد. چشم‌های مرکب در حشرات، سخت‌پوستان، برخی برخی صدف‌های دوکفه‌ای و برخی کرم‌های حلقوی دیده می‌شود.

تنوع انواع چشم در جانوران
در جانورانی که چشم‌های نسبتاً پیچیده‌تری دارند، دو الگوی اصلی در چشم‌ها دیده می‌شود: چشم‌های دوربینی (سمت چپ و میان) و چشم‌های مرکب. خود چشم‌های دوربینی یا ساده دو نوع دارند: چشم دوربینی دارای عدسی که در مهره‌داران و سرپایان و به‌طور ساده‌تری در حلزون‌ها، برخی صدف‌های دوکفه‌ای، عروس‌های دریایی، کرم‌های حلقوی و گونه‌ای از سخت‌پوستان دیده می‌شود. چشم دوربینی قرنیه‌ای عمدتاً در عنکبوت‌ها دیده می‌شود و البته چشم برخی مهره‌داران و لارو برخی حشره‌ها هم چنین ساختاری دارد. چشم‌های مرکب در حشرات، سخت‌پوستان، برخی برخی صدف‌های دوکفه‌ای و برخی کرم‌های حلقوی دیده می‌شود.

 

افراد بزرگ جهان{بخش اول}




ماهاتما گاندی، مـردی بـرای روزهـای صلح

نویسنده: فرانس وایت، ترجمه: فرهنگ خرمیان| در یک روز آرام بهاری، هزاران سیک، مسلمان و هندو در محوطه باغ معبد طلایی، برای برپایی جشن Baisakhi گرد هم آمده بودند. همه چیز در آرامش بود  اما در یک چشم به هم زدن، این گردهمایی آرام به جهنم بدل شد. ژنرال دایر، افسر ارتش هند- بریتانیا با ۹۰ سرباز مسلح به محوطه وارد شد؛ آنها سلاح‌های خود را به سمت مردم بی‌دفاع نشانه رفتند و با فرمان آتش آنها را هدف قرار دادند. ترس وآشفتگی جمعیت باغ را فراگرفت و مردمی که برای نجات جان خود فرار می‌کردند زمین ‌خوردند و زیر پا له‌شدند.  تعدادی به طرف درهای باریک باغ هجوم بردند، اما درها بسته بودند. زنان و مردان نومید برای در امان ماندن، چشم بسته خود را درون یک چاه که در باغ قرار داشت پرتاب می‌کردند. اما این پرتاب‌ها، پرتابی مرگبار بود. بعدها ۱۲۰جسد بی‌جان از درون این چاه بیرون کشیده شد. پس از ده دقیقه شلیک بی‌وقفه، سکوتی مرگبار در محوطه باغ سایه گسترد. زخمی‌ها روی زمین افتاده بودند وکسانی از دور بدون آنکه کاری از دستشان برآید، وحشت زده شاهد واقعه بودند. هدف این یورش متفرق کردن مردم نبود بلکه تنبیه آنها بود. دولت انگلستان تعداد کشته‌ها را ۳۷۹ نفر اعلام کرد، اما مقام‌های هندی این تعداد را بیش از ۱۵۰۰ نفر برآورد کردند.

کشتار آمریستار در سال ۱۹۱۹ سنگ‌بنای مبارزه هند برای گرفتن استقلال از حکومت انگلستان شد. پس از ناآرامی‌های خشونت‌آمیز جنبش آزادی‌خواهی مردم هند، حکومت بریتانیا نگران توطئه‌ای شد که برای سرنگونی‌اش ریخته می‌شد. بنابراین حکومت نظامی اعلام کرد و تجمع بیش از چهار نفر را غیرقانونی دانست. ژنرال دایر در گزارشی که درباره کشتار آمریستار منتشر کرد، گروهی مرد و زن و کودک غیرمسلح را «یک ارتش انقلابی» معرفی کرده بود. این کشتار بسیار فجیع بود،  اما چیزی که از آن به دست آمد با سال‌ها بحث و گفت‌وگو به دست نمی‌آید؛ این واقعه اتحاد سه دسته از مردم را در پی داشت: هندوهای افراطی، مسلمانان و سیک‌های انقلابی و هر سه دسته یک هدف مشترک داشتند: آزادی. اما این مردم برآشفته برای به دست آوردن آزادی هنوز یک چیز کم داشتند، یک رهبر که بتواند همه را زیر یک پرچم نگه‌دارد.

ناخدای کشتی نجات
مهنداس گاندی که پیش از این در جنگ جهانی اول مردم راتشویق کرده بود تا به ارتش انگلستان بپیوندند، احساس کرد که دین و ایمان‌اش جریحه‌دار شده است. او حکومت بریتانیا را به ماری افسانه‌ای تشبیه کرد که جواهری روی سرش دارد.«این مار دندان‌هایی زهرآگین دارد و دوست دارد بر دنیا حکومت کند.» گاندی اعلام کرد که استقلال تنها گزینه مردم هند است؛ با این تصمیم‌گیری او ناخدای کشتی نجات ملتی فقیر و محروم شد. گاندی چون پای‌بند اصل صلح و دوستی بود، مبارزه خود را در میدان نبرد انجام نداد بلکه در مغز و روح مردم نفوذ کرد. او تصمیم داشت بریتانیا را نه با قدرت نظامی بلکه با نیروی معنوی به زانو درآورد. مردم هند تشنه انتقام بودند، اما گاندی آنها را تشویق می‌کرد که بر خشم و نفرت خود غلبه کنند؛شاید این حرکت تغییری در روش حکومت بریتانیا ایجاد کند. در سال ۱۹۲۰ گاندی به‌عنوان یک استقلال‌طلب وارد کنگره شد. او برای شورش‌های بی‌هدف مردم و همچنین قطعنامه‌های قانونی کنگره، راه دیگری پیشنهاد کرد. این مرد متین و موقر با سفر به نقاط گوناگون کشور و انتشار مقاله‌های روشنگر، به روش خود، ذهن و روح مردم را مسحور می‌کرد. این دقیقا چیزی بود که کنگره خواستار آن بود و گاندی در رأس جنبش مقاومت منفی جای گرفت.

ما نمی ترسیم
گاندی معتقد بود:«اگر ما به خداوند ایمان داشته باشیم و فقط از او بترسیم، دیگر از هیچ‌کس وحشت نخواهیم داشت، نه مهاراجه‌ها، نه نایب‌السلطنه، نه پلیس و نه حتی شخص پادشاه انگلیس.» زمزمه‌های شخصیت این مرد استثنایی کم کم  سراسر بریتانیا را فراگرفت. گاندی مردی بود که هر چه می‌گفت، انجام می‌داد. او در ۱۵ دسامبر ۱۹۲۱ خطاب به لرد ریدینگ، نایب‌السلطنه خیلی رک در مجله «جوان هند» این‌چنین بیان کرد: «لرد ریدینگ باید درک کرده باشد که جنبش مقاومت منفی در برابر دولت انگلیس ایستاده است..» گاندی با اعلام این سخنان تصریح کرد که او و طرفدارانش آماده‌اند که مقاومت خود را گسترش دهند. گاندی با پوشیدن لباس مردم عادی خود را با تمام اقشار جامعه یکی کرد. به او عنوان ماهاتما (روح بزرگ) دادند و مردم گروه گروه به دیدار او شتافتند. گاندی با سفر به سراسر کشور، مردم را برمی‌انگیخت تا با تحریم محصولات انگلیس خود را از شر این دولت نجات دهند؛ و با پوشیدن لباس‌های بافته خود ماهیت ملی خود را پیدا کنند.

گاندی در کنار چرخ ریسندگی‌اش

گاندی در کنار چرخ ریسندگی‌اش
گاندی معتقد بود مردم هند نباید وابسته به منسوجات انگلیسی باشند و باید خودشان پارچه بافی کنند، عکس: لایف

پیش به سوی نافرمانی مدنی
جنبش مقاومت منفی در کنار جذبه افسانه‌‌ای گاندی به سرعت فراگیر می‌شد. هنگامی که یاران‌اش را دستگیر کردند او با اعلام بیانیه‌ای از همه نظامیان و غیرنظامیان خواست که پست‌های خود را ترک کنند و برای گذران زندگی دست‌به‌کار دیگری بزنند. دولت انگلیس با تعجب دید که هزاران نفر در سراسر هند فرمان او را اجرا کردند، اما هر چه بیشتر این جنبش فراگیر می‌شد، از مسیر طبیعی خود خارج می‌شد و گاندی سعی بسیار می‌کرد که کنترل اوضاع را در دست داشته باشد. در روز ۱۷ نوامبر ۱۹۲۱ جنبش به شورشی کنترل نشده بدل شد و تعدادی اروپایی در خیابان‌ها مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. گاندی که همیشه نگران انحراف این جنبش بود و از اینکه جنبش به یک شورش بدل شود، متنفر بود، تصمیم گرفت جسم خود را قربانی کند. او برای فرو نشاندن آتش طغیان مردم دست از غذا خوردن کشید؛ و درواقع روزه گرفت. دولت انگلیس که نگران این آشوب‌ها بود و می‌دید که هند به نقطه انفجار رسیده است، ظرف یک ماه بیش از ۳۰هزار نفر را دستگیر و روانه زندان‌ها کرد و قوانین سخت برای جلوگیری از تشکیلات، گردهمایی‌ها و مراسم راهپیمایی وضع شد. کنگره که نگران بود آتش انقلاب به سردی گراید، گاندی را تنها قدرت رهبری این جنبش اعلام کرد و خواستار یک اقدام فوری شد. گاندی هم چندان ناامید نبود. با توجه به جمعیت عظیمی که به دیدار او می‌شتافتند، گاندی این بار روش نافرمانی مدنی را پیشنهاد کرد و در این باره گفت: «نافرمانی مدنی یک نوع اعتراض همگانی است که جنبه سیاسی دارد. دولتی ها دست از کار می‌کشند.کارکنان کلانتری‌ها، دادگاه‌ها، مقام‌های اداری و دولتی دست از کارهای دولتی می کشند و هر کس به طریقی مسالمت آمیز اعتراض می کند.» گاندی یک اعتراض عمومی را پیشنهاد می‌کرد، چه انگلیس بخواهد و چه نخواهد.

پایان نافرمانی مدنی
این روش در نخستین گام شکست خورد. در یکی از مناطق هندچند پاسبان به روی تظاهرات آرام عده‌ای، آتش گشودند و پس از اینکه همه گلوله‌های خود را شلیک کردند، در کلانتری پنهان شدند. مردم ناامید و مستأصل هم ساختمان را به آتش کشیدند و چون پاسبان‌ها وحشت‌زده از میان شعله‌های آتش می‌گریختند، مردم آنها را دستگیر درنهایت ۲۲ نفر از آنها را تکه‌تکه کردند.
گاندی که از این حرکت وحشیانه آن هم به عنوان یک جنبش صلح‌دوستانه دچار وحشت شده بود و نگران بود که جنبش ضدخشونت او سراسر به آشوب کشانده شود؛ طرح نافرمانی مدنی خود را باطل اعلام کرد. با وجود نکوهش صریح این آشوب از طرف گاندی، در روز ۱۰ مارس او بازداشت شد. گاندی در برابر دادگاه در کمال ادب، استواری و با بیانی فصیح خود را گناهکار دانست و از قاضی درخواست اشد مجازات برای خود کرد. قاضی که از فروتنی این مرد استثنایی یکه خورده بود، اظهار داشت که او با همه افرادی که تابه‌حال محاکمه کرده و پس از این نیز محاکمه خواهد کرد، فرق بسیار دارد. گاندی در این دادگاه  به شش سال زندان محکوم شد.

گاندی پس از آزادی
هنگامی که گاندی در پنجم فوریه ۱۹۲۴ از زندان آزاد شد با یک هند کاملا متفاوت روبه‌رو شد. در زمانی که او در زندان به سر می‌برد، اتحاد ملی رنگ باخته بود و مردم در خواب بودند. گاندی پس از آزادی اعلام کرد: «دیگر هرگز نخواهم گذاشت این ملت به خواب رود.» او در برابر شورش‌ها و تفرقه‌هایی که دامن کشور را فرا گرفته بود دست به یک روزه بیست‌و‌یک‌روزه زد. این حرکت ظاهرا کارساز شد، به‌طوری‌که قرار شد گروه‌های مخالف در یک «گردهمایی اتحاد» دور هم جمع شوند. یک بار دیگر گاندی کشور تکه‌تکه‌شده هند را یکپارچه کرد.
ممکن بود گاندی عنصری وحدت‌بخش باشد، اما حتی خود او نیز گسیختگی که سراسر کشور را فرا گرفته بود، انکار نمی‌کرد. بنابراین به مدت سه سال از مبارزه کناره گرفت و روی بازسازی روند سیاسی جامعه که از دور خارج شده بود، متمرکز شد. در سال ۱۹۲۸ گاندی تحت تأثیر موفقیت‌آمیز حرکت ضدخشونت گسترده‌ای که توسط روستاییان «باردولی» انجام گرفته بود، به صحنه سیاست بازگشت. در ۲۶ ژانویه ۱۹۳۰ نافرمانی مدنی یک بار دیگر مطرح شد و گاندی با انتشار اعلامیه استقلال هند به وضوح خواست‌های خود را اعلام کرد.
رژه نمک
چندی بعد گاندی اظهار داشت که رهبری راهپیمایی نمک را که علیه مالیات سنگین نمک برگزار می شد،  به دست خواهد گرفت. گاندی ۶۱ ساله که ضعیف شده بود و از بیماری رماتیسم رنج می‌برد به همراه گروه بزرگی از مردم دست به یک راهپیمایی ۳۸۸ کیلومتری زد که از «آبرمانتی» آغاز می‌شد و تا «دندی» ادامه می‌یافت. در این راهپیمایی اقشار مختلف مردم شرکت داشتند. بسیاری از راهپیمایان سعی می‌کردند خود را پابه‌پای رهبر پیر و مصمم برسانند. سرانجام چون این گروه عظیم به دندی رسید. میلیون‌ها نفر شاهد بودند که چگونه گاندی بر زمین زانو زد، مشتی گل شور برداشت، آن را به سمت آسمان گرفت و گفت «با این، من پایه‌های امپراتوری بریتانیا را لرزاندم.»

گاندی در جنگ جهانی دوم
سرانجام گاندی دستگیر شد. اما این راهپیمایی قلب میلیون‌ها انسان را لبریز صلح و دوستی کرد. دستگیری او نیز دلگرمی مردم را در پی داشت. کمتر از یک سال پس از آن، حکومت تحت فشارهای بسیار، دستگیرشدگان نافرمانی مدنی را آزاد کرد؛ به این شرط که جنبش باطل اعلام شود، اما این آغاز ماجرا بود. گاندی و تقریبا همه اعضای کنگره یک بار دیگر روانه زندان شدند.  دولت انگلیس به شدت سعی داشت این جنبش گسترده را در نطفه خفه کند، اما شور و وجد مردم به این آسانی از بین نمی‌رفت.
هنگامی که گاندی در سال ۱۹۳۹ دوباره به صحنه سیاست بازگشت، فقط به استقلال چنگ انداخت. بروز جنگ جهانی فرصت مناسبی بود تا گاندی گام نهایی را بردارد. همه اعضای کنگره خشمگین از شرکت دادن هند در جنگ جهانی دوم بدون مشورت کنگره، از ادامه کار سر باز زدند. گاندی اعلام کرد این ریاکاری است که هند در جنگی شرکت کند که آزادی دموکراتیک را نوید می‌دهد، در حالی که خود هندی‌ها این آزادی را ندارند. درخواست آزادی هر روز فزونی می‌یافت و گاندی با تکیه بر جنبش آرام هند، مردم را تشویق می‌کرد از حمایت بریتانیا سر باز زنند و به مقاومت منفی بپیوندند. او از مردم می‌خواست برای به دست آوردن آزادی‌ که مدت‌هاست برای آن می‌جنگند تا پای جان بایستند. واکنش دولت انگلیس بسیار سریع بود؛ همه اعضای کمیته مرکزی کنگره دستگیر شدند. اما شورش سراسر کشور را فراگرفت و مردم با خشمی لجام‌گسیخته دفاتر پست، کلانتری‌ها و دادگاه‌ها را به آ‌تش کشیدند.گاندی پس از گذران روزهای مداوم در زندان و بیماری که سلامت او را به خطر انداخته بود، از زندان آزاد شد. او در زیر این بار خمیده شد، ولی هرگز نشکست. در سال ۱۹۴۴ گاندی مهار جنبش مقاومت منفی را در دست گرفت و دولت انگلیس که نگران راه افتادن یک انقلاب بود، سرانجام در مارس ۱۹۴۷ به استقلال هند گردن نهاد و در ۱۵ آگوست همان سال این توافق رسما قانونی شد. استقلالی که سال‌ها انتظارش می‌رفت به عوامل بسیاری بستگی داشت، اما هیچ‌کس به اندازه گاندی قلب و روح مردم هند را از وجود خود سرشار نکرد، با این حال آزادی که مردم به آن نیاز داشتند مدت‌ها پیش از اعلام استقلال به دست آمده بود. گاندی با کلمات سحرآمیزش، کردارش و از جان گذشتگی، نه‌تنها مردم را از حکومت بریتانیا نجات داد، بلکه آنها را از زندان روح که آنها را به بردگی کشانده بود، رها کرد.

مسیر  رژه نـمک

برای بزرگنمایی کلیک کنید

 بر گرفته از مجله دانستنیها

عجیب‌ترین تانک‌های رزمی دنیا

عجیب‌ترین تانک‌های رزمی دنیا

Armored Quadricycle1
کشور سازنده: انگلستان
این چهارچرخه زرهی یکی از نخستین تانک‌های دنیا است که در سال ۱۸۹۹ توسط انگلستان ساخته شد. اگرچه این زره تنها می‌توانست از بالاتنه راننده-تفنگچی تانک حفاظت کند؛ اما به لطف موتور ۵/۱ اسب‌بخاری تانک اصابت تیر به پاهای سرنشین اشکالی در حرکت وسیله به وجود نمی‌آورد. با توجه به محدودیت حرکتی این تانک در زمین‌های تپه ماهور، این وسیله هرگز به تولید انبوه نرسید.

 
۱K17 Szhatie2
کشور سازنده: روسیه
برخلاف نام غیرعادی تانک، این تانک وسیله‌ای کاملا عملیاتی بود که توانایی شلیک لیزر را داشت. اگرچه لیزر تانک قدرت چندانی نداشت، اما به‌نحوی طراحی شده بود که سیستم‌های هدف‌گیری موشک‌ها، زره‌پوش‌ها یا هواپیماهای دشمن را از کار بیندازد.  این تانک همچنین مجهز به مسلسل ضدهوایی روی سقف خود، برای مقابله با حمله نیروی هوایی دشمن بود.

 
Tortuga Tank3
کشور سازنده: ونزوئلا
این تانک که در سال ۱۹۳۴ ساخته شد، همانند Armored Quadricycle تنها به یک مسلسل مجهز بود. هدف اصلی از طراحی این تانک، ترساندن کشور همسایه، کلمبیا و جلوگیری از حمله این کشور بود. با این وجود بعید است قیافه احمقانه این زره‌پوش که شبیه به کلاه پلیس‌های اسکاتلندیارد است، توانسته باشدکمکی به  تحقق این هدف کرده باشد.

 
Krupp Kugelpanzer4
کشور سازنده: آلمان
این وسیله که آن را با نام «تانک توپی» هم می‌شناسند، تنها نمونه موجود از این تانک است که در سال ۱۹۴۵، توسط نیروهای روسیه در منچوری به غنیمت گرفته شد. این تانک که با یک موتور دو سیلندر به حرکت درمی‌آمد، تنها یک سرنشین ظرفیت داشت و تسلیحات آن بستگی به نوع مسلسلی داشت که در اختیار راننده تانک قرار داشت.

 
Bob Semple Tank5
کشور سازنده: نیوزیلند
طی جنگ جهانی دوم نیوزیلند نیز تصمیم گرفت تانک ویژه خود را طراحی کند. اما بدون داشتن زیرساخت‌های صنعتی لازم، تانک آنها بیشتر به آلونکی آهنی می‌ماند که روی شاسی یک تراکتور سوار شده باشد. به‌رغم داشتن هفت مسلسل، تفنگچی برای شلیک با آنها مجبور بود روی تشکی بنشیند که در اصل برای پوشش موتور استفاده شده بود.

 

 

Tsar Tank6
کشور سازنده: روسیه
تانک تزار راه‌حل روس‌ها برای شکستن خطوط مقدم آلمان‌ها طی جنگ اول جهانی بود. با این وجود، این راه‌حل قیافه خنده‌داری داشت و بیشتر شبیه به سه‌چرخه‌ای بود که به جای یک کودک، لوله توپی روی آن سوار شده بود. با وجود پایداری کافی دو چرخ غول‌آسای جلویی برای عبور از پستی و بلندی‌ها،  چرخ کوچک عقبی مانورپذیری چندانی نداشت.

 
Christie Amphibious Tank7
کشور سازنده: آمریکا
این تانک با هدف پیاده‌سازی در ساحل و در هم شکستن خطوط مقاومت دشمن طراحی شده بود. ضخامت ۱۰ سانتی‌متری زره در کنار مسلسل کالیبر ۷۵ میلیمتری، وزن کلی تانک را به هفت تن رسانده بود؛ که به راحتی باعث به گل نشستن تانک در ساحل می‌شد. نکته خنده‌دار این بود که تانک سقف نداشت و در شرایط بارانی، سربازان داخل تانک نیاز به محافظ سر داشتند.

A7V8
کشور سازنده: آلمان
این تانک که درروزهای آخر جنگ جهانی اول طراحی و ساخته شد، پاسخی به تانک‌هایی بود که توسط انگلیسی‌ها در خطوط نبرد استفاده می‌شد. با این وجود، بر خلاف تانک‌های انگلیسی، A7K توسط یک کارخانه تراکتورسازی تولید شده بود که کاملا در سواری آن خودنمایی می‌کرد. تانک اغلب در گل گیر می‌کرد و گرمای شدید درون تانک، گاهی اوقات باعث بیهوش شدن خدمه می‌شد.

 
Antonov A-409
کشور سازنده: روسیه
گویا توانایی تانک‌ها در تخریب و عبور از روی هر چیزی برای روس‌ها کافی نبود؛ چراکه آنها تصمیم گرفتند پرواز را نیز به تانک‌های‌شان بیاموزند. برای کاهش وزن تانک و داشتن توانایی پرواز ، تمام مهمات تانک باید بیرون ریخته می‌شد؛ که با توجه به اینک هدف اصلی تانک شلیک این مهمات به سوی آلمانی‌ها بود، این مساله مشکل بزرگی به‌شمار می‌رفت!

 

 
Sherman Flail Crab10
کشور سازنده: آمریکا
این تانک بهترین مثال برای اثبات این است که گاهی اوقات احمق‌ترین افراد پشت میزنشین، بهترین کار ممکن را انجام می‌دهند. وظیفه اصلی این تانک؛ پاکسازی میدان‌های مین بود. در جلوی تانک، غلطک‌هایی مجهز به زنجیر قرار داشت. با رسیدن به میدان مین، موتور مجموعه را به گردش درمی‌آورد و چرخش زنجیرها و برخورد آنها با مین‌ها، باعث انفجار ایمن و پاکسازی محل می‌شد.

 

تهرانی‌های قدیم به چه هیولاهایی باور داشتند؟


تهرانی‌های قدیم به چه هیولاهایی باور داشتند؟

تهرانی‌های قدیم، به ویژه ساکنان این شهر در دوره قاجار حکایت‌ها و داستان‌ها و باورهای  خرافی متنوعی داشتند. باور به وجود موجودات ترسناک  در حمام‌ها و آب انبارها، آینه بینی، رمالی و باور به طالع‌بینی و استفاده از طلسمات و چشم زخم تا سخن گفتن از ماه پیشونی و شاه پریون و پینه‌دوز و غیره همانند دیگر شهرها در میان مردم این شهر هم رواج بسیار داشت، اما دو شخصیت وحشتناک وجود داشتند که بیش از هر چیز دیگر باعث ترس و هراس تهرانی‌های قدیم می‌شد. دو موجود ترسناک به نام‌های «آل» و «بختک». هرچند این دو موجود ترسناک در دیگر نقاط ایران هم شناخته شده بودند، اما اهمیت آنها برای تهرانی‌های قدیم به ویژه در دوره قاجار به اندازه‌ای بود که به‌عنوان مثال هنگامی که زنی باردار می‌شد، در وسایلی که برای نوزاد تهیه می‌شد – و به نام سیسمونی معروف است – وسایل و ابزارهایی جهت حفاظت از نوزاد در برابر «آل» قرار داده می‌شد و حتما پیش از وضع حمل تدابیر لازم در خانه پیش‌بینی می‌شد.

 

 آل

آل‌ها معمولاً به شکل زنانی نیرومند و گاهی به شکل پیرزنانی وحشت انگیز با دندان‌هایی آهنین و نیش‌هایی بیرون آمده و موهایی ژولیده و ‌بینی از جنس خمیر یا گِل سرخ رنگ توصیف شده‌اند

آل
موجود خیالی شرور و اهریمنی که به زنان تازه زا و نوزادان آنان حمله کرده و باعث مرگ مادر و فرزند او می‌شود. آل‌ها معمولاً به شکل زنانی نیرومند و گاهی به شکل پیرزنانی وحشت انگیز با دندان‌هایی آهنین و نیش‌هایی بیرون آمده و موهایی ژولیده و ‌بینی از جنس خمیر یا گِل سرخ رنگ توصیف شده‌اند که در صحرا و جنگل و هر مکان دور افتاده و بایر زندگی می‌کنند و شبگرد هستند و علاقه بسیار به رنگ قرمز دارند و این رنگ آنان را به سوی خود جلب می‌کند.
باور خرافی بر این است که طی شش تا ده روز اول تولد نوزاد، اگر زائو تنها بماند، آل می‌تواند از راه دیوار خانه یا پشت بام وارد اتاق مادر شده و جگر او را درآورده و با خود ببرد. اگر آل بتواند جگر زن را به آب برساند یا از آب عبور کند، زائو بیمار شده و خواهد مرد. به باورخرافی برخی، آل‌ها گاهی جفت بچه را هم دزدیده و می‌خورند که در این صورت، نوزاد نیز جان خود را از دست می‌دهد.
برای جلوگیری از ورود این موجود افسانه‌ای به خانه‌ها و دفع او اولین اقدامی که در خانه‌ها انجام می‌شد، جلوگیری از رسیدن آل به آب بوده است، چرا معتقد بودند اگر پای آل به آب برسد، دیگر نمی‌توان مانع مرگ نوزاد شد، به همین دلیل اگر حوضی در خانه بود قبل از هر کاری آن را از آب خالی می‌کردند. در اتاق و وسایل خواب و لباس مادر و نوزاد از رنگ قرمز استفاده نمی‌کردند و در مدت ۱۰ روز هرگز نام زائو را به زبان نمی‌آوردند و او را به نام‌های مریم،عذرا یا مادر حضرت مسیح(ع) می‌نامیدند و تا سه روز به زن زائو آب نمی‌دادند. همچنین از هنگام شروع درد زائو تا تولد نوزاد، مردی از خویشاوندان زن بر پشت بام رفته بر تشت مسی می‌کوفت و مرد دیگری اذان گفته و قرآن می‌خواند. به غیر از اینها استفاده از انواع دعاها و اوراد و ذکر بسم الله و قرار دادن قرآن در کنار زائو و نوزاد، زدن سوزن و سنجاق به لباس نوزاد و مادر و استفاده از شمشیر و خنجر و چاقو و قیچی و چرخاندن آنان توسط ماما در بالای سر زائو و همچنین قرار دادن سیر و پیاز و زغال و دوده و سوخته باروت وکشیدن هفت خط با ذغال به اطراف بستر مادر و نوزاد و در اصطلاح حصار کشیدن از جمله اعمالی بوده که برای مبارزه با آل انجام می‌شده است. آل‌ها نمونه‌ای از موجودات افسانه‌ای خون‌آشام هستند که خون و جگر نوزدان را می‌خوردند.
گستردگی و باورپذیری این افسانه بسیاری از محققین را برآن داشته تا رد پای این شخصیت افسانه‌ای را در حقیقت و تاریخ جست‌وجو کنند. برخی از محققین، آل‌ها را در اصل همان زنان جنگاور اقوام سکایی و سارومات‌ها می‌دانند که به نام «آمازون‌ها» نیز شهرت دارند. این زنان که در آسیای صغیر و نواحی قفقاز پراکنده بودند، دارای نظامی زن سالار بودند که با شدت و خشونت بسیار در میان آنان حفظ می‌شد. آنان مردان را به اسارت گرفته و تنها برای تولید مثل با آنها ازدواج می‌کردند و پس از آن، شوهر خود را به قتل می‌رسانند. نوزادان پسر هم سرنوشت شومی داشتند و تنها دختران زنده می‌مانند.
این زنان گاهی برای دزدیدن نوزادان دختر به قبایل دیگر حمله می‌کردند و با قتل عام و خونریزی بسیار دختران را می‌دزدیدند و مطابق با باورهای خود پرورش می‌دادند. این اعمال و آداب و سنن خشن آنان باعث شده تا بسیاری آنان را دلیل اصلی شکل‌گیری افسانه آل بدانند. گذشته از دلایل تاریخی و داستانی شکل‌گیری افسانه آل، باید به ریشه‌های علمی آن بیشتر توجه داشت. در گذشته زایمان زنان در خانه‌ها و توسط زنانی محلی به نام «ماما» انجام می‌شد. در این زمان نه از مواد ضدعفونی‌کننده خبری بود، نه از اتاق و وسایل بهداشتی و استریل. به همین دلیل بیشتر زنان پس از زایمان دچار تبی به نام «تب نفاس» می‌شدند. امروزه اگر زنی بعد از وضع حمل دچار تب شود، بلافاصله مورد آزمایش و تحت درمان آنتی‌بیوتیک قرار می‌گیرد، اما در گذشته تعداد زنانی که از این تب جان سالم به درمی بردند بسیار‌اندک بود. تب بالا، سرخی صورت، هذیان‌گویی، خونریزی شدید و درنهایت مرگ مادر و در مواردی آلوده شدن نوزاد به عفونت و مرگ او، از نظر افرادی که هیچ اطلاعی از علت علمی این وقایع نداشتند، به‌سادگی راه داستان‌سرایی و خرافه‌پردازی و تخیل و ساخت افسانه‌های وحشت‌آور را نه‌تنها هموار می‌کرد، بلکه به مرور زمان خرافه تبدیل به باوری واقعی و قابل تأمل می‌شد، تا آنجایی که حتی گروهی ادعای رویت و صحبت و معاشرت با آن شخصیت افسانه‌ای را می‌کردند. نظیر آن چیزی که در افسانه آل اتفاق افتاده است. براساس داستان آل دو فیلم در ژانر وحشت در سینمای ایران هم تولید شده است. فیلم «شب بیست‌ونهم» به کارگرانی «حمید درخشانی» محصول ۱۳۶۹ و فیلم «آل» به کارگرانی «بهرام بهرامیان» محصول ۱۳۸۸٫

بختک
نوعی بیماری که به نام «فلج خواب» معروف است، به دلیل ناشناخته بودن در قدیم به نام موجودی افسانه‌ای به نام «بختک» نامیده شده است. این بیماری ترس‌آور بیشتر هنگام صبح و زمان بیدار شدن از خواب اتفاق می‌افتد. در این حالت شخص، هوشیار و بیدار است، اما قدرت حرکت و تکان دادن اعضای بدن و به ویژه قدرت باز کردن پلک چشم را ندارد. در این حال فرد بیمار دچار نوعی توهم شنیداری و لمسی و احساس خفگی و سنگینی روی سینه می‌شود. این بیماری و راه‌های مقابله و مداوای آن امروزه کاملاٌ شناخته شده است.
براساس این افسانه، بختک که به نام‌های خفتک، برفنجک، درفنجک، خفتو، دماغ گلی یا خمیری و غیره نیز نامیده می‌شود، هنگام خواب به قصد و نیت خفه کردن انسان با نشستن روی سینه افراد، بدن شخص را تحت تسلط خود گرفته و قدرت حرکت و تنفس را از انسان می‌گیرد. گفته می‌شود که بختک‌ها در جنگل‌های تاریک و زیر درختان قدیمی زندگی می‌کنند. حالت خفگی و تنگی نفس که در اثر خوابیدن زیر برخی از درختان و در جنگل‌های شرجی اتفاق می‌افتد، می‌تواند دلیل آن باشد که محل زندگی بختک را در جنگل‌ها دانسته‌اند. براساس قصه‌ای عوامانه، بختک کنیز اسکندر بود که از آب حیاتی که اسکندر از ظلمات آورده و بر زمین ریخته بود، مشتی برداشت و خورد. اسکندر از این کار او خشمگین شده با شمشیر‌بینی او را قطع می‌کند و کنیز که حالا عمر جاودان یافته بود، با خمیر یا گل برای خود‌بینی درست می‌کند. این‌بینی خمیری نقطه ضعف این دیو است. براساس افسانه‌ها، اگر کسی‌بینی بختک را بگیرد و او را تهدید به کَندن آن کند، بختک محل گنجی بزرگ را به او نشان خواهد داد و آرزوهای او را برآورده می‌کند.